ن آ ک ب :با درود فراوان نسبت به شما و دوستان گران قدر شما!
من در پاسخ دادن به هر سوالی آزادی کامل دارم و یک انسان آزاد هستم، و پای میز محاکمه شما و امثالی مانند شما ننشسته ام، با این حال برای جواب به سوالاتی که پرسیدید باید عرض کنم که:
1) نه فقط تعریف من، بلکه تعریف دون خوان و اطرافیان او نیز از ناوال به معنی کسی است که هاله او از چهار بخش تشکیل شده باشد و کسی که همچین خصوصاتی دارد قدرت راهبری بالایی دارد (نه فقط در طریقت عرفان) معنی ناوال نزد دون خوان و اطرافیان او نیز صرفاً به معنی مرشد و استاد نبود، کما آنکه که در زبان اسپانیایی معانی مختلفی دارد که یکی از این معانی ساحر می باشد.
آرش کمانگیر عزیز بزرگ :
آزادی یک چهار چوب شخصی داره که که کاملا در اندازه و چهارچوب شخصی هست نه با فروختن دانشی که در حد مطالعه از آن آگاهی داریم و یک مسئله رو شما نگرفتی من با شمای نوعی مسئله ندارم من با ادای که درمیاوری مسئله دارم در اضافه شخصا تو انسانی با مطالعه هستی و ذات زیبایی داری . دوست عزیز Nagual or Nahual به زبان اسپانیایی نیست بلکه به زبان سرخپوستی (Yaki) است, فقط در نوشته های کاستاندا ناوال این معنی را دارد اگر شما در جای دیگری از مکزیک تشریف ببرید معنی دیگری دارد که در بعضی مناطق بومیهای مکزیک مبلغان مسیحی را به این نام صدا میکردند . اماشما باور دارید که ناوال هستید و از کالبد شما از چهار بخش تشکیل شده که براساس نوشته های کاستانیدا شما بخواهی و نخواهی دارای قدرت راهبری ? گذر کردن و گذر دادن دیگران هستی(خود بزرگ بینی) البته قابل ذکر است که بیشتر دوستان علاقمند به نوشته های کاستانیدا بعد از مدتی خودشون میشوند جایگزین کاستانیدا حتی پیش خودشون هم میگن عجب کاستانیدا آدم خنگی بود اما من یک چیز دیگریم و متاسفانه چون در شناخت دنیای درون گیر کردند بدنبال تائیده دنیایی بیرون میگردندو میشوند ناوال کمانگیر بزرگ
ن آ ک ب :2 ) 3) 4) 5) بگزار جواب این چند سوال را با هم به شما و دوستان شما بدهم:
اول که ناوال نبود که بعداً آرشی و بعدها بزرگی به آن اضافه گردد، که سوالات را یکی یکی پرسیده ای اینها با یکدیگر بودند، و افرادی مثل شما که بجای آنکه زحمات یک انسان را ببینند و احساس علامه بودن می کنند، خوشبختانه کم هستند و من هم همچین احساسی را نسبت به خودم ندارم، باری، باید بگویم که من مدتها قبل از این، بلاگ دیگری در پرشین بلاگ داشتم که بعد از تأسیس در میهن بلاگ، بلاگ قبلی را نیز حذف کردم، آنجا هم اسم من همین بود و از اول من اسم ناوال را به دلیل تک بودن انتخاب کردم، و به دوستانی هم از قبیل شما که بدون دانش و تند مذاجانه انسان را به توپ می بندند همین را گفتم زیرا که به همین گونه نیز می باشد. در رابطه با سوالتان که گفته بودید روی پای خودت هستی یا با خانواده ات زندگی می کنی در جواب باید بگویم که این مطلب شخصی است و به خودم مربوط می باشد.
کمانگیر ناوال بزرگ آرش عزیز :
شما نه تنها جواب هیچکدام از سوالهای رو ندادی بلکه زده به جاده کربلا. تو اگر کاری کردی برای خودت کردی نه برای من و بقیه (خود بزرگ بینی) که الان طلب داری که چرا کسی اینها رو ندیده یا نمی بینه. در این رابطه کاملا باهات موافقم در بی دانش خودم شکی ندارم چون اگر صاحب دانش و اندیشه بودم الان لم میدادم و اینکه تند مزاجانه به توپ بستمت و اینکه ذاتم در این رابطه خرابه. در رابطه با خانواده زندگی کردن و رو پای خودت وایسادن من برام زندگی شخصی تو مسئله نیست بلکه میخواهم ببینم از چه جنس ناوالی هستی : مسئولیت زندگی خودش رو پذیرفته یا بچه مامان و بابا
ن آ ک ب :6) باز درباره ی این سوال باید بگویم سلوک اصلاً میزان و طبقه بندی ندارد، که من به شما بگویم چقدر نزدیک شدم، و شما نیز معیار اندازگیری سلوک نمی باشید که در این مورد نظر بدهید، سلوک وصف ناپذیر است، همین و بس.
بزرگ کمانگبر ناوال آرش عزیز:
از قضا من در این رابطه باشما کاملا موافقم چون شناخت درون(عرفان) یا روش شناخت درون(سلوک) که البته شما این دو را اشتباه گرفتی اصلا کنتور نداره که بندازه و چون کنتور نداره من با تو مشکل دارم که چرا داری ادعای چیزی میکنی که نداری بلکه میخواهی کسب کنی
ن آ ک ب: 7) در جواب به این سوال باید عرض کنم دو حالت دارد حالت اول:
تا به حال کسی با این سوالات نزد من نیامده است و اگر آمد در جواب به آن شخص می گویم که من تا به حال آبگوشت بزباش نخورده ام و شما که مدام در حال خوردنی، اگر آبگوشتش آشغال و تفاله داشت آنها را به بیرون تف کن، بعد از آن نیز من خودم همانطور که گفتم اسم ناوال را به دلایلی که در بالا عرض کردم ، گذاشته ام.
گنده تیرانداز چهار راه ناوال آرش بزرگ :
در رابطه با تف کردنش اصلا با هات موافق نیستم آخه مگر آدم آبگوشت بزباش رو تف میکنه بیرون تازه این یکی از اسم رمزهای ناوال دائی جان ناپلئون است یه این مضمون " مارلین دیتریش با آقای بزرگ آبگوشت بزباش میخوره" از من میشنوی امتحانش ضرر نداره
در ضمن یک سالک بر تمام رفتارش مانند یک شکارچی نظاره میکنه و به شکارشون میره . چی شد جوش آوردی
ن آ ک ب :در حالت دوم این جواب را می دهم که:
اگر شخصی با این حالت نزد من آمد من چون آبگوشت بزباش نمی دانم چیست یک آبگوشت معمولی درست می کنم و می نشینیم و با یکدیگر آبگوشت می خوریم و به خواسته اش جامعه عمل می پوشانم و با یکدیگر حلقه شکارچیان کبیر را تشکیل می دهیم!
ضمناٌ من به شما عرض می کنم که خود بزرگ بینی سرتاپای وجود شما را فرا گرفته به طوری که پیش بینی وحی به دیگران را نیز داری گویا کت پیامبران را از پشت بسته ای!!! خوب است بروی و به آنها درسی بدهی ما که چیزی نمی باشیم. ((واقعاٌ این سوالات چیست؟!))
ای "ما" که گذاشتی دقیقا یعنی خود بزرگ بینی و می بینیم که درست گفتم که از سادگی دیگران دوست داری استفاده کنی برای اون "منی" که بدجور میخواد راه نرفته را بپرد
البته راست میگی اگر پیامبری یا دون خوان و با هر کسی دیگر بیاد پیش من بگه به من کار کردن با Powerpoint (نرم افزار)رو یاد بده بر اساس آگاهی و تجربه که دارم بهش یاد میدم .اما من مانده ام تو چه جوری تجربه دیگران رو به دیگران یاد میدی
ن آ ک ب :دوست من هر کسی که هستی برای خودت هستی من هم ادایی در نیاورده ام که شما تهمت سوء استفاده می زنی، کسی را هم مجبور به دیدن بلاگم نکرده ام شما هنوز معنی سو، استفاده را هم نمی دانی.
کبیر ناوال آرش تیرکمون:
چون کاری که میکنی کاملا بهش میگن سو استفاده کردن چون تو داری جنسی رو به مردم ارائه میدی که خودت نه تنها تجربه شخصی و دانش آنرا برای استفاده و ارائه کردن نداری و بلکه ادعا م میکنی به این میگویند سو استفاده
ن آ ک ب :در رابطه با این دو سطر آخر شما هم، که گفتید هم پای رزم، هم پای بحث و... باید عرض کنم که دوست من لحن حرف زدن خیلی مهم است اینجا نه چاله میدان است نه خاک سفید، حالا دوست داری به این جور جاها تبدیلش کنی کسی جلوی شما را نگرفته است، شما مثل اینکه نمی دانی عرفان با چه بن مایه ای شروع می شود نه با رزم با دیگران شروع می شود نه با بحث، چون جفتش امریست انرژی برو بی خود بن مایه عرفان خود سازی است، و به نظر من آن شخصی که چهار سال جواب شما را نداده است، ارزش صرف انرژی و وقت را بهتر از شما می دانسته است.
بزرگ آرش تیرکمون ناوال بزرگ :
پس این همه کتابهای کاستاندا رو خوندی چی شد!!!!! من دارام تو رو به مبارزه می طلبم از این بهتر چی میخوای حتما خواهی نوشت که من ارزشش رو ندارم از قضا اون دوستی که 4 سال قبل قرار بود بیاد یک ایمیلی زد پارسال که آماده قرار گذاشتن است و داره رو خودش کار میکنه اما بعدش ازش خبری نشد. من اهل عمل کردنم یک عکس از مکانی که دوست داری همدیگر رو ببینیم برام ایمیل کن
ن آ ک ب :البته کل عرایض شما و دوستان، قابل دل گرفتن نیست چون ذات برخی از ما که ادعای حداقل 7000 سال تمدن داریم خراب است، چرا هیچوقت پیشرفت نمی کنیم؟ زیرا یکدیگر را حقیر می دانیم، و هرکس فکر می کند از دیگران بهتر می داند، ولی حتی طریقت زندگی خویش را نیز نمی داند همیشه و در تمام طول تاریخ با دیگران مشکل داریم و از این رفتارها می شود به چند تا اشاره کرد:
اسکندر مقدونی دست کم گرفته شد، به ایران حمله کرد، ایران را با خاک یکسان کرد، و به ایران تجاوز کرد.
چنگیز خان دست کم گرفته شد، به ایران حمله کرد، ایران را با خاک یکسان کرد، و حتی به سگها و گربه های این مملکت نیز رحم نکرد.
زیرا که در آن زمان نیز مثل حالای بزرگان، دانشمندان، رهبران، ادبا، نویسندگان، عرفا، هنرمندان، موسیقی دانان و ورزشکاران و... به همین اباطیل مشغول بودند و دشمنان از همین ویژگیهای والای مچگیری ما بر علیه هم استفاده کردند و هر آنچه از تمدن، فرهنگ و... داشتیم به یغما بردند. باش تا صبح دولتت بدمد.
زدی جاده خاکی میشود گوز را به شقیقه وصل کرد اما این مطالب اصلا ربطی به بحث ما ندارد و در ضمن گمراه کردن مردم از کاری که چنگیز خان کرده بدتر هست چون چنگیز خان میاد و میره ما گمراهی روز به روز رشد پیدا میکنه در ضمن من مثل تو بقال نیستم که طریقت داشته باشم و طریقت و جنس بفروشم . "به همین اباطیل مشغول بودند و دشمنان از همین ویژگیهای والای مچگیری ما بر علیه هم استفاده کردند و هر آنچه از تمدن، فرهنگ و... داشتیم به یغما بردند." یک کم نوشته هات داره برام جالب تر میشه توصیه میکنم تاریخ ایران را دوباره مطالعه کنی چون نظرت در این موضوع نزدیک به صحبت میهمانها در میهمانیهای سال نو در خانه پدربزرگها است.
ن آ ک ب :باری، دیگر فکر نمی کنم نیازی به مثال زدن باشد زیرا که انرژی من را نیز گرفتی، شما هم بهتر است به جای اینکه انرژیت را صرف این کنی که در نت بگردی و دنبال سوتی باشی و به قول خودت فکر می کنی من در حال سو، استفاده هستم، بهتر است به فکر خودسازی باشی.
خودسازی گفتی یاد شعری از ایرج میرزا در رابطه با مبارزه با درون و نفس افتادم شاعر میگه :
جهاد اکبر
شب در بساط احرار از التفات سردار
کنیاک بود بسیار تریاک بود بی مر
هر کس به نشوه یی تاخت با نشوه کار خود ساخت
من هم زدم به وافوراز حّدِ خود فزون تر
تریاکِ مفت دیدم، هی بستم و کشیدم
غافل که صبحِ آن شب آید مرا چه بر سر
گشت از وفورِ وافور یُبسِ مزاج موفور
چونان که صبح ماندم در مستراح مضطّر
تریاکیان الدنگ سازند سنده را سنگ
چون قافیه شود تنگ وسعت فتد به مَدبَر
یک ربع مات بودم زان پس به جّد فزودم
تا جای تو نمودم خالی منِ ای برادر
تا سیل خون نیامد سنده برون نیامد
چیزی ز کون نیامد جز پشگلِ محجر
الحق که ریدن ما تریاکیان بدبخت
باشد جهاد با نفس یعنی جهاد اکبر
بنظر می آید تو رهرو راه دون خوان هستی که گیاه خواری و مانترا میگی و پایبند تانترای اوشو و.....................
به این میگویند آبگوشت بزباش اما باور کن هم زدنش کیفی دارد