همه جا هستی و ما را خبری نیست کجایی
بند بند من دلخسته جدا شد ز جدایی
یک نظر بر گل فردوس نبازیم که ما را
نبود غیر هوای سر کوی تو هوایی
شمع جمع دل ما شو که به گرد تو بگردیم
بی تماشای تو در محفل ما نیست صفایی
حال بیمار من از نرگس بیمار تو باشد
درد ما را نبود غیر نگاه تو دوایی
یکدم از چشم سیاه تو اگر چشم ببندم
به وفای تو که بالاتر از این نیست جفایی <> >
بر سرم هر چه بلا از کرم دست تو بارد
تا ابد نشنوی از نای دل خسته صدایی
گفته بودی که بیایم اگر از شوق بمیری
نه که صد بار بمیرم من ویک بار نیایی
دست و پایم ز چه بندی که به کوی تو نیایم
آنقدر ناله بر آرم که به فریاد من آیی
کافرم گر همه خوانند خدا خوانمت ای گل
به خدا کفر بود گر که نگویم تو خدایی
کم نگردد سر مویی ز تو ای خسرو خوبان
گر نمایی ز سر لطف نگاهی به گدایی <> >
عمر بگذشت و سر زلف تو در دست نیامد
روزی آخر به سر پیکر خونین من آیی
نزد آمرزش او جرم تو قصاب نه جرم است
که خطا باشد اگر سر نزند از تو خطایی