بسم الله الرحمن الرحیم
به مناسبت بزرگداشت روز حافظ بر خود واجب دانستم مقاله ای در این باب بنویسم. تا ارادتی که به ایشان دارم را نشان داده باشم همچنانکه سبک شعرهای خود بنده نیز سبک حافظ است.
شعر حافظ سراسر حقیقت و عشق است .عشق به معشوقی بی مثال که نه تنها حافظ که هر انسانی را عاشق می کند که می فرماید:
مرا چشمیست خون افشان بدست آن کمان ابرو جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و آن ابرو
حافظ در اشعارش بی وقفه انسانها را به خدا دعوت می کند .به عشقی که خوب آن را یافته اما از آنجا خودخواه نیست آن را زیبا تر از دیگران جلوه می دهد:
به لب رسید مرا جان و بر نیامد کام بسر رسید امید و طلب بسر نرسید
و یا:
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام
حافظ می داند معشوقش دورویی و نفاق را نمی پسندد لذا همچنان به روشنگری می پردازد:
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
اما قبل از اینکه یک جوالدوز به دیگران بزند سوزن های فراوانی نصار خود می کند که:
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
ویا : حافظ به زیر خرقه قدح تا به کی کشی در بزم خواجه پرده ز کارت برافکنم
از همه جالب تر و شدیدتر این بیت است :
چل سال بیش رفت که من لاف می زنم کز چاکران پیر مغان کمترین منم
اما حافظ همچون یک مهندس راه می داند که برای بستن راهی بر مردم باید راهی دیگر گشود تا مردم در راه نمانند. آری اگر میگوید آن معصیت را انجام نده دلیل و راه حل ارائه می دهد:
مرو بخواب که حافظ به بارگاه قبول ز ورد نیمه شب و درس صبحگاه رسید
و اگر حافظ تا کنون حافظ مانده دلیلش همین است . گویا مردم زمان او که هیچ ـ بلکه تا به حال هم نور نماز شبهای حافظ در چهره ی او هویداست. چنان که باز خود می فرماید:
چو لطف باده کند جلوه در رخ ساقی
و یا :
دارم من از فراغش در دیده صد علامت لَیسَت دُمُوعُ عَینی هذا لَنا العَلامَه
و حافظ به آنجا می رسد که قدسیان را تحت تاثیر قرار می دهد:
صبحدم از عرش می آید خروشی عقل گفت قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می کنند
و سخن آخر ما با حافظ از زبان حافظ :
حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان این نقش ماند از قلمت یادگار عمر