در این جا چند نکته را به عنوان پیش درآمد بحث یادآور می شوم:
نکته ی اول
نکته ی اول این است که از دیدگاه شیعه, مسئله ی امامت از مسائل کلامی است و تحت عنوان (وجوب علی الله) مطرح می شود; مانند مسئله ی نبوت از دیدگاه متکلمانی که به حسن و قبح عقلی اعتقاد دارند. قائلان به حسن و قبح عقلی متکلمان امامیه, معتزله و (ماتریدیه)اند. متکلمان (ماتریدیه) از نظر فقهی, حنفی مذهب اند و از نظر کلامی, پیرو ابومنصور ماتریدی(2) می باشند و به قاعده یحسن و قبح عقلی اعتقاد دارند.(3) اشاعره چنین اعتقادی ندارند; به (وجوب علی الله) معتقد نیستند; به استثنای بعضی از متفکرانشان مانند شیخ عبده. امامیه معتقداند که امامت از صغریات حسن و قبح عقلی و وجوب علی الله است. نزاع بین امامیه و معتزله و طرف داران حسن و قبح عقلی, نزاع کبروی نیست, نزاع صغروی است. آن ها قبول دارند که نبوت از مصادیق آن قاعده است, اما امامت را از مصادیق آن نمی دانند.
ما فعلا از دیدگاه شیعه سخن می گوییم. بنابراین نکته ی اول این شد که امامت از دیدگاه شیعه, مسئله ای کلامی و تحت عنوان (وجوب علی الله) است و از مصادیق حسن و قبح عقلی می باشد.
نکته ی دوم
نکته ی دوم این که همان گونه که نبوت به دو گونه ی: نبوت عامه و نبوت خاصه تقسیم شده است. امامت نیز به امامت عامه و امامت خاصه تقسیم می شود.
مقصود از امامت عامه بحث های کلان و کلی امامت است; این که امامت امری است بایستنی و لازم, حسن امامت, چیستی و یا فلسفه ی امامت, غایات امامت و صفات و بایستگی هایی که امام باید داشته باشد و راه شناخت امام, این ها مباحث مربوط به امامت عامه است. اما این که مصادیق و اشخاص و کسانی که منصب امامت در آن ها تعین و تجلی پیدا می کند چه کسانی اند, این می شود بحث امامت خاصه; همان گونه که در نبوت نیز نبوت خاصه به این مسئله, یعنی مصادیق و موارد می پردازد.
همه ی مذاهب اسلامی در اصل وجوب امام و امامت اتفاق نظر دارند; جز یک قول شاذ و نادری که به برخی از خوارج و معتزله نسبت داده شده است; فرقه ی اباضیه (خوارج امروزی) به چنین مطلبی اعتقاد ندارند. کتاب های آن ها را من نگاه کرده ام و با علمای آن ها از نزدیک تماس داشته ام, آن ها به وجوب امامت معتقدند. به قول سید مرتضی در کتاب الذخیره هر چند نخستین فرقه خوارج یعنی محکمه به لحاظ تئوری اصل امامت و لزوم امامت را منکر شدند, اما در زندگی خود عملا بدون رهبر و امام زندگی نکرده اند. بنابراین هیچ یک از مذاهب منکر اصل وجوب امامت نیست.
اختلافی که بین شیعه و سایر مذاهب اسلامی است, در صفات امام است. عصمت یکی از صفات مهم یا مهم ترین صفت در مسئله ی امامت است که شیعه به آن عقیده دارد و دیگران آن را لازم نمی دانند.
نکته ی سوم
نکته ی سوم این که اگر ما بخواهیم از زاویه ی ابزار و راه شناخت, یک بحث معرفت شناختی به مسئله ی امامت بنگریم, باید بگوییم امامت مسئله ای است عقلی و نقلی; یعنی هم می توانیم از ابزار عقلی استفاده کنیم و هم ابزار نقلی.
اصولا مسائل اعتقادی سه دسته اند: یک دسته مسائل عقلی محض اند و از راه نقل نمی توان آن ها را اثبات کرد مانند وجود خداوند, علم خداوند, حکمت خداوند و مانند هر عقیده ای که مبنای شریعت و وحی باشد. این گونه عقاید را نمی توان از راه شرع اثبات کرد; زیرا به دور و مصادره ی به مطلوب می انجامد. دسته ای از عقاید, نقلی محض اند و عقل در آن جا هیچ راهی ندارد; مانند مسائل جزئی مربوط به معاد. به قول ابن سینا در مسئله ی معاد جسمانی, یعنی جزئیات و مسائل مربوط به این قسم معاد, دست عقل کوتاه است. چگونگی عذاب, نعمت های بهشتی, صراط, میزان و مانند آن, مسائلی است که از راه نقل به ما رسیده و عقل تنها می تواند مبنای نقلی را اثبات کند که همان وحی باشد.
دسته ی سوم, مسائل اعتقادی است که هم از راه عقل و هم از راه نقل قابل اثبات است. توحید و اصل یگانگی خداوند از این گونه مسائل است. مسئله ی امامت از آن دسته مسائل اعتقادی است که هم با عقل می توان آن را بررسی کرد و هم از طریق نقل.
نکته ی چهارم
بحث دیگر این است که ما وقتی می خواهیم با کسانی که در مسئله ی امام عصر(عج) سخن دارند گفت وگو کنیم, باید جایگاه مخاطب خود را از نظر ایدئولوژیکی و از نظر مکتبی و مذهبی بیابیم. با همه نمی توان یک سان سخن گفت.
در مسئله ی مهدویت و وجود مقدس امام عصر(عج) اگر بخواهیم با یک ماتریالیست بحث کنیم, باید به شیوه ای وارد بحث شویم که با مبانی کلی عقلی از ره گذر اثبات دین, وجود خدا و نبوت, راه را برای بحث مربوط به امام عصر(عج) هموار کنیم; زیرا این یکی از مسائل اعتقادی است که متفرع بر اصل امامت و توحید است.
با هر فرقه ای باید مطابق عقاید و تفکراتشان سخن را آغاز کنیم. من الان با مسلم گرفتن اصل اعتقاد به خدا سخن می گویم. اگر کسی این اعتقاد را نمی پذیرد, حاضریم برگردیم و آن بحث را از نو شروع کنیم. من به عنوان یک مسلمان و با جهان بینی اسلامی سخن می گویم و می خواهم وجود امام عصر(عج) را از راه عقلی اثبات کنم.
ضرورت وجود امام
وجود امام و خلیفه ی پیغمبر و امام مسلمین, مورد قبول همه ی مذاهب اسلامی اعم از شیعه و سنی و اشعری و ماتریدیه و ... است. این مسئله به قدری اهمیت دارد که وقتی به اهل سنت درباره ی ماجرای سقیفه اعتراض شود که چرا عده ای از صحابه و از جمله خلیفه ی اول و دوم هنوز بدن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را غسل و کفن و دفن نکرده, به مسئله ی جانشینی پرداختند, می گویند به دلیل اهمیت امامت و رهبری. مسئله ی امت اسلامی, مهم تر از تجهیز و کفن و دفن پیامبر است.
پس مسئله ی ضرورت امامت, مسئله ای بسیار جدی است. اهل سنت در این که امامت امری لازم و قطعی است, گاهی به دلیل عقلی استدلال می کنند و گاهی به دلیل نقلی. حدیث معروف نبوی:
(... من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه);(4)
مشهور بین فریقین است.
در کتاب های کلامی مثل شرح عقاید نسفیه, شرح مقاصد و جاهای دیگر, بر ضرورت امامت به همین حدیث استدلال و استناد کرده اند. اصل وجود امام ضروری است و مقید به قید زمان هم نیست. اصل ضرورت وجود امام, اگر عقلی است تخصیصی ندارد. ملاک حکم عقلی عام است و اگر مستندش این حدیث و مانند آن باشد, عموم و اطلاق دارد; مقید به زمان نیست; پس زمان ما را هم شامل می شود.
صفات امام
اکنون سخن در این است که امامی که باید وجود داشته باشد, چه کسی است و چه صفاتی باید داشته باشد.؟
امام باید معصوم باشد. ادله ی عصمت, عقلی و نقلی است. در کتاب های کشف المراد, نهج الحق و دیگر کتاب های کلامی شیعه به طور مفصل به این مسئله پرداخته اند. بنابراین, اصل ضرورت عصمت را به عنوان یکی از مبانی اعتقادی پذیرفته ایم. اگر کسی در این مسئله سخنی دارد, باید برگردیم به مباحث عمومی امامت و در باب عصمت بحث کنیم. یکی از ادله ی نقلی اش این آیه ی شریفه است:
(و اذ ابتلی ابر هیم ربه بکلمـت فإتمهن قال انی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظــلمین);(5)
(ای پیامبر به خاطر آور) هنگامی که خداوند, ابراهیم(علیه السلام) را با وسایل گوناگونی آزمود; و او به خوبی از عهده ی این آزمایش ها بر آمد. خداوند به او فرمود: (من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم.) ابراهیم عرض کرد: (از دودمان من (نیز امامانی قرار بده.))
خداوند فرمود: (پیمان من, به ستم کاران نمی رسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند, شایسته ی این مقامند)).
بررسی مذاهب موجود
با توجه به این مقدمات, باید مذاهب موجود در جهان اسلام را بر مبنای قانون سبر و تقسیم بررسی کنیم و دیدگاه های آن ها را درباره ی امام و خلیفه ی پیامبر مطالعه کنیم.
الف: فرقه های اهل سنت
جمعی از مسلمانان قائل به امامت اند; اما قائل به امامت معصوم نیستند. اصل لزوم عصمت این نظریه را باطل می کند; البته جای این سخن هست که برگردیم و درباره ی ادله ی عصمت بحث کنیم; ولی بحث مربوط به امام غایب و امام عصر, از مباحث امامت خاصه است. همان گونه که گفتیم مباحث امامت عامه بر مباحث امامت خاصه تقدم دارد. اگر در باب نبوت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) یا حضرت موسی یا حضرت عیسی(علیهماالسلام) که نبوت خاصه است سخن بگوییم, اصل ضرورت نبوت را قبلا پذیرفته ایم. اگر کسی نپذیرفت, باید یک قدم به عقب برگردیم و نبوت عامه را بحث بکنیم. پس همه ی مذاهب اهل سنت که به امامت غیر معصوم قائل اند, بر اساس اصل عصمت امامت, آن اشخاص نمی توانند مصداق آن امامی باشند که باید ویژگی عصمت داشته باشد.
ب: فرقه های تشیع
در درون مذهب شیعه و در خانواده ی تشیع مذاهبی به وجود آمده است; کیسانیه, زیدیه, ناووسیه, واقفیه, اسماعیلیه و اثنا عشریه. البته من فقط مذاهب عمده را برشمردم. برخی از صاحبان ملل و نحل فرقه های بسیاری برای شیعه ذکر کرده اند ولی این اقوال مبنای استواری ندارد. مرحوم علامه ی طباطبایی در کتاب شیعه در اسلام می فرماید: اگر خواسته باشیم مذاهب یک آیین را بررسی کنیم, باید محور را ببینیم. امامت محور تشیع است. مذاهب و فرق شیعی اگر در محور امامت اختلافی دارند, ملاک مذهب خاص و فرقه ی خاص می شود.
کیسانیه کسانی اند که به امامت محمد حنفیه قائل شدند و امامت امام زین العابدین(علیه السلام) بعد از شهادت امام حسین(علیه السلام) را نپذیرفتند و معتقدند که محمد حنفیه زنده است و این همان امام موعود است که زمانی قیام خواهد کرد. از نظر ما, عقیده ی کیسانیه باطل است; چرا که اولا, محمد حنفیه معصوم نیست; بنابراین شرط عصمت را که برای امامت لازم است, ندارد و تخصصا از امامت خارج می شود. ثانیا محمد حنفیه ادعای امامت نکرده است. فرقه ی کیسانیه خود را منسوب به محمد حنفیه می کنند; گرچه داستانی به نام احتجاج نقل شده که محمد حنفیه و امام زین العابدین(علیه السلام) در کنار حجرالاسود احتجاج کردند و حجرالاسود بر امامت زین العابدین(علیه السلام) شهادت داد; ولی به نظر می رسد این صحنه, تدبیری بود برای نشان دادن بطلان عقیده ی کسانی که گمان می کردند محمد حنفیه امام است. خود محمد حنفیه چنین ادعایی نداشت. شخصیتی است که امام حسین(علیه السلام) او را معتمد خود در مدینه قرار می دهد و به سفر مکه می رود. وانگهی نصوصی که خلفای دوازده گانه را مشخص کرده است, باطل کننده ی این عقیده خواهد بود. بنابراین, کیسانیه از جرگه ی شیعه امامیه خارج شدند.
زیدیه نیز گروهی اند که زید فرزند امام زین العابدین(علیه السلام) را امام می دانند.
عقیده ی آن ها اجمالا این است که امام باید زاهد باشد, هاشمی و فاطمی باشد, شجاع, عالم و مشهر بالسیف باشد; یعنی اهل تقیه نباشد. بر این اساس امام زین العابدین(علیه السلام) را امام علم و زهد می دانند; نه امام جهاد.
گفتنی است که اینان, امامت را به جناب زید نسبت داده اند. زیدی که امام صادق(علیه السلام) برای او دعا می کند و در شهادت او گریه می کند, چنین شخصیتی امکان ندارد ادعای امامت کرده باشد. در این صورت, مورد عنایت امام صادق و امام باقر(علیهماالسلام) قرار نمی گرفت. با توجه به این دو دلیل, مذهب زیدیه نیز باطل است.
ناووسیه نیز کسانی بودند که امام جعفر صادق(علیه السلام) را آخرین امام می دانستند و معتقد بودند که ایشان از دنیا نرفته و زنده است و زمانی بازخواهد گشت و در واقع, مهدی موعود اوست. اینان شخصی را امام می دانند که معصوم است. از این نظر موقعیت شان با زیدیه و کیسانیه متفاوت است. اما ادله و شواهد روشن مربوط به شهادت و وفات امام جعفر صادق(علیه السلام) به عنوان یک واقعیت مسلم تاریخی و هم چنین احادیثی که درباره ی امامان دوازده گانه است, این عقیده را باطل می کند.
واقفیه نیز کسانی اند که امام موسی کاظم(علیه السلام) را آخرین امام می دانستند. اینان نیز همانند ناووسیه اند.
اسماعیلیه کسانی اند که اسماعیل فرزند بزرگ امام صادق(علیه السلام) را امام می دانند. مسئله بر این ها مشتبه شده; چون اسماعیل بر خلاف چیزهایی که بعضی وقت ها گفته می شود و نسبت هایی که به ایشان داده شده, شخصیت پرهیزگار و شایسته ای بوده است. احترام امام جعفر صادق(علیه السلام) به ایشان و بزرگی سن ایشان باعث این شبهه شد و عده ای گمان کردند که اسماعیل جانشین امام صادق(علیه السلام) است; ولی اسماعیل در زمان خود امام صادق(علیه السلام) از دنیا رفت و بعد هم امام صادق(علیه السلام) برای این که شبهه زدایی کند, چند بار تابوت و جنازه را زمین گذاشت و روی جنازه را کنار زد و به مردم نشان داد که او از دنیا رفته است.
البته عده ای هم مرگ اسماعیل را قبول کردند و گفتند امامت به فرزندش محمد بن اسماعیل منتقل شده است. بهره, مستعلیه, دروزیه, فرقه های باقی مانده از اسماعیلیه در عصر ما هستند. نه اسماعیل, نه محمد بن اسماعیل و نه افراد دیگر, معصوم نبودند و بنا به دلایل پیش گفته, از فرقه های باطل اند; وانگهی مرگ اسماعیل یک واقعیت تاریخی است.
نتیجه ی بررسی
بنابراین با استفاده از قاعده ی سبر و تقسیم, فقط شیعه ی دوازده امامی باقی می ماند که عقیده دارد در عصر ما امام لازم است; آن هم امام معصوم که مصداق آن حضرت حجت بن الحسن العسکری(علیهماالسلام) است.
مسلمانان اجماع دارند بر این که حقیقت و حق از امت اسلامی خارج نیست; نه در مسیحیت است و نه در یهودیت و نه در فرقه ها و آیین های دیگر. و این حقیقت, نمی تواند در مذاهب دیگری غیر از شیعه باشد; چرا که این مذاهب با توجه به مواردی که یاد شد, در مسئله ی امامت راه صواب را نپیموده اند.
غیر از شیعیان دوازده امامی, عقاید دیگر مذاهب اسلامی با ضوابط و معیارهایی که در امامت عامه گفتیم مطابقت ندارد. باز هم تإکید می کنم که بحث ما در امامت خاصه است و امامت خاصه متفرع بر امامت عامه است. ما در امامت خاصه سخن می گوییم; امامت عامه مفروغ عنه است و در این مسئله, اصل موضوع ما حساب می شود. با توجه به مباحث امامت عامه که گفتیم و با توجه به این قاعده که حق, از امت اسلامی خارج نیست, نتیجه می گیریم که حق منحصر در شیعه ی دوازده امامی است.
برهان سبر و تقسیم می گوید در مذهب تشیع این امامت با این ویژگی های خاص وجود دارد. در مذهب تشیع ادله و شواهدی وجود دارد بر این که مصداق امام را معین می کند. اخبار تولد و ولادت حضرت(عج), مشاهده شدن آن حضرت در زمان پدر, مشاهده و ملاقات آن حضرت توسط افراد بسیاری بعد از شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام) در عصر غیبت صغرا, و ملاقات ها و مشاهداتی که در عصر غیبت کبرا صورت گرفته, مجموعه ی شواهدی هستند که مصداق معین را نشان می دهند که وجود مقدس حضرت مهدی ـ ارواحنا فداه ـ خواهد بود.
سخن پایانی
پایان بخش سخنم جمله ای از امیرمومنان است که فرمودند:
اللهم بلی! لا تخلو الارض من قائم لله بحجه اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا لئلا تبطل حجج الله و بیناته ... ;(6)
خدایا آری! زمین از برپا کننده ای که جانشینی خدا را به دست گرفته است, خالی نمی ماند که این حجت یا نمایان و آشکار است و یا ترسیده و پنهان. مبادا که حجج و گواهی های خدا تعطیل شوند... .
تا خدا خدایی می کند, تا این زمین برپاست و بشر در آن زندگی می کند, حجت خدا باید باشد. این حجت یا ظاهر و شناخته شده است یا خائف و مغمور. برای این که حجت های الهی و بینات احکام الهی باطل نشود.
این, اصلی است که مقتضای الوهیت الله است. منظور امام علی(علیه السلام) این است که ظلم باعث می شود حجت خدا پنهان شود. ابن ابی الحدید درباره ی این عبارت می گوید:
... هذا یکاد یکون تصریحا بمذهب الامامیه ... الا ان اصحابنا یحملونه علی ان المراد به الابدال ... الذین وردت الاخبار النبویه عنهم انهم فی الارض سائحون ... ;(7)
... این جمله ای که امیرالمومنین(علیه السلام) فرموده است تصریح به مذهب امامیه دارد ... اما اصحاب معتزلی ما این جمله ی امام را حمل می کنند بر ابدال ...(8) اخبار نبویه داریم که این ها در زمین در حال گشت و گذارند و وجود دارند...
.... فمنهم من یعرف و منهم من لا یعرف و انهم لا یموتون حتی یودعوا السر و هو العرفان عند قوم آخرین ... ;(9)
... برخی شناخته می شوند و برخی دیگر شناخته نمی شوند, و آنان از دنیا نمی روند مگر این که راز را که همان شناخت است, پیش مردمی دیگر می سپارند ... .
ما هم قبول داریم این را که کسی هست و باید باشد, ولی مقام او مقام قیادت و امامت و خلافت به آن معنای مصطلح کلامی نیست; بلکه مقام ابدال است.
این سخن ابن ابی الحدید یک اشکال دارد و آن این است که همان گونه که امام علی(علیه السلام) فرمود: برخی از قرآن برخی دیگر را بیان می کند:
... ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض ... ;(10)
... (قرآن) بخشی از بخش دیگر سخن می گوید و به هم دیگر گواهی می دهد ... .
نهج البلاغه نیز همین گونه است. باید ببینیم مراد حضرت از این حجت چیست؟ رجوع می کنیم به خطبه ی اول نهج البلاغه امام(علیه السلام) در این جا فرموده است:
... و لم یخل الله سبحانه خلقه من نبی مرسل او کتاب منزل او حجه لازمه او محجه قائمه ... ;(11)
... خدای سبحان, خلق خود را از پیامبری فرستاده یا کتابی فرود آمده یا حجتی لازم شده و یا راه راست بر پا شده, خالی نگذاشته است ... .
بحث, مربوط به نبوت است. این حجتی که امام مطرح می کند, در حد و ردیف نبوت است. نه آن چه به عنوان قلب و مرشد از آن یاد می شود.
حال سوال این می شود که اگر فلسفه ی وجود امام این است که حجت ها و بینات باطل نشود که مشعل هدایت برای جامعه باشد, پس فلسفه ی غیبت امام چیست؟
باید بگوییم این سوال بعد از اثبات وجود امام معصوم مطرح می شود, بحث کنونی ما درباره ی اثبات وجود امام معصوم است. حال که ضرورت وجود امام معصوم ثابت شد, مسئله ی فلسفه ی غیبت امام مطرح می شود. که باید در نوبت و مناسبتی دیگر به آن بپردازیم.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
رسیدگی به کار مردم
ارخص نفسک و اجعل مجلسک فی الدهلیز واقض حوائج الناس;
خودت را (برای خدمت) در اختیار مردم بگذار ومحل نشستن خویش را در ورودی خانه قرار بده , و حوایج مردم را برآور.
از سخنان امام زمان (عج)کتاب فرمایشات حضرت بقیت الله, ص 170.
پی نوشتها:
1. استاد حوزه, نویسنده و محقق.
2. متوفای سال 333 ه" . ق.
3. ر.ک: علی ربانی گلپایگانی, القواعد الکلامیه.
4. شیخ حر عاملی, وسائل الشیعه, ج 16, ص ;246 شیخ طوسی, کمال الدین, ج 2, ص 409.
... کسی که از دنیا برود در حالی که امام زمان خود را نشناخته است, هم چون اهل جاهلیت از دنیا رفته است.
5. سوره ی بقره(2), آیه ی 124.
6. نهج البلاغه, کلمات قصار, شماره 147, فراز 11.
7. ابن ابی الحدید, شرح نهج البلاغه, ج 18, ص 350.
8. ابدال یعنی همان قطب ها یعنی پیش آهنگان, پیشوایان معرفت که برای اهل تصوف و معرفت مطرح هستند.
9. پیشین, ص 350 ـ 346.
10. نهج البلاغه, ص 193.
11. نهج البلاغه, ص 43, خطبه ی اول; شرح نهج البلاغه, ج 18, ص 346.
منبع: سایت مطالعات شیعه