دربارة قوم یهود و امکاناتی که خداوند به واسطة حضرت موسی(ع) به این قوم عطا کرده است، آیا با این کار، به قول معروف، تیغ به دست زنگی مست داده نشده است؟ این قوم، در آغاز، زنگی مست نبودهاند، بلکه در آغاز قوم متدینی هستند که طی 400 سال فشار فرعون برای بی دین سازیشان در مجموع خود را حفظ کردهاند و دیندار ماندهاند و به ندای خروج حضرت موسی(ع) نیز پاسخ مثبت دادهاند. نارساییهایی که در میان ایشان هنگام خروج رخ میدهد، به خاطر وجود شیطان در این دنیا طبیعی است. فشار فرعون برای بی دین کردن اینها در آن زمان بر این قوم بسیار سخت و سنگین بوده است و در این شرایط اینها مقاومت کردهاند. حتی نارساییهایی که در دوران آموزش پیش میآید طبیعی است و ارتدادی که رخ میدهد نیز ارتدادی طبیعی به واسطة سنگینی مأموریت و برابری نیروهاست. در واقع ورود اینها به قدس ایمان بسیاری قوی و مستحکمی میطلبید.
و علی الله فلیتوکّل المؤمنون.1 پس مؤمنان باید که بر خدای توکل کنند. مانند این اتفاق در میان مسلمانها هنگام جنگ احد نیز مشاهده میشود، در جنگ احد وقتی بحث شهادت پیامبر اکرم (ص) مطرح میشود، بعضی از مسلمانان که ضعیف الایمان هستند فرار میکنند. در مجموع، تلاش بنی اسراییل برای دینشان تلاش ممدوحی است. جریان یهود انحرافی است که در این مجموعه رخ میدهد و این قبیل انحرافات در طول تاریخ ناگریز است. آیا بر روی زمین نباید چاقو ساخت، چون امکان دارد عدهای استفاده نادرست از چاقو کنند و اگر چاقو ساخته شد مطمئناً انسانهایی که صالح نیستند نیز از آن استفاده خواهند کرد. خداوند متعال تیغ را به دست زنگی مست نداده است. بلکه به دستان انسان خوب هم داده است ولی انسان بد از این تیغ استفاده کرده است. کسانی که سرکشی میکنند از بنی آدم هستند و بنی آدم قرار نبوده است سرکش باشند. بلکه بعداً بد شدهاند و راه کج را انتخاب کردهاند. ما چون به دنبال بیان سازمان یهود هستیم، بیشتر نقاط منفی این مجموعه را ذکر میکنیم و اگر بخواهیم نقاط مثبتشان را ذکر کنیم در قالب انبیاء و کارهای مثبتی که همراهان ایشان انجام دادهاند اینکار را انجام میدهیم. خداوند متعال وقتی از حضرت داوود(ع) بحث میکند، حرکت ایشان به سمت دشمن را به عنوان نقاط مثبت ذکر میکنند و نقاط منفی که رخ داده است را نیز ذکر میکند؛ و ما ءآمن معه إلّا قلیلٌ.2 جز اندکی، به او ایمان نیاوردند. ولی نقاط مثبت نیز ذکر شده است. کم من فئة قلیلةٍ غلبت فئةً کثیرةً بإذن الله.3 چه بسا، گروه اندکی، به خواست خدا، برگروه بسیاری غلبه کنند. ما در اینجا به دنبال انحرافی هستیم که میان اینها رخ داده و این نتیجة تاریخی را به بار آورده است. در حقیقت، خداوند متعال وقتی به حضرت آدم(ع) فرزند عطا میکند، هر دو فرزندانشان، هابیل و قابیل، تحت تعلیم حضرت آدم بودند. حضرت آدم به قابل تعلیم نداده است تا منحرف شود ولی قابیل منحرف میشود. قابیل از تعلیمات پدر خود بهره میجست، ولی آنها را در قالب منفی استفاده میکرد.
رویکرد و عملکرد قوم یهود در رابطه با ظهور اسلام چگونه است در آن دوران چه نظراتی داشتند و چه فعالیتهایی انجام میدادند؟ بیان حالت یهود در هنگام ظهور اسلام، مستلزم این بررسی است که اسلام با امیال و اهداف آنها چقدر در تعارض است و آنها چقدر این تعارض را درک میکردند. طبیعتاً اگر بپذیریم که یهود در قالب نژاد خود به دنبال حاکمیت جهانی بوده و اگر بپذیریم گسترش و سیطرة حق بر جهان، آرزو و هدف تمامی انبیاء الهی بوده است و ادیان الهی بشارت این سیطرة حق را بر روی زمین دادهاند و در تورات نیز بیان شده است که سلطة نهایی به دست پیامبر آخرالزمان و جانشینان او انجام میپذیرد، نتیجه میگیریم که یهود، اسلام را منهدم کنندة ذات خود میداند و اسلام را بر چینندة بساط خودشان میدیدهاند و این مطلب در بیان بعضی از اینها به طور آشکار آمده است و نشان میدهد، این تصویر در میان اینها وجود داشته است. از جمله در بیان یکی از بزرگان یهود هست که روز میلاد پیامبر اکرم(ص) تقاضا کرد که او را ببرند تا کودک تازه متولد شده را ببیند و وقتی او کودک را دید، به حالت غش افتاد وقتی به هوش آمد از او سئوال کردند، دلیل رخ دادن این حالت برای تو چه بود؟ پاسخ داد این کودک همان کسی است که میخواهد سفرة ما را از روی زمین برچیند و در جاهای دیگری نیز شبیه این مطلب آمده است. وقتی اینها اسلام را منهدم کنندة خودشان میبینند و نفی کنندة ذات خود و اهدافشان به حساب میآورند، میتوانیم نتیجه بگیریم که تمام دغدغه و تشویش خاطر یهود از ظهور و بروز اسلام بوده است. یعنی سایر تهدیدها برای یهود فرعی به شمار میآید و ظهور اسلام تهدید اصلی ایشان است. بر این اساس اگر اینها را در امر مبارزه و مقابله، با تجربه بدانیم و اگر اینها را در رابطه با دین اسلام صاحب اطلاعات بدانیم و آیة: الذّین آتیناهم الکتاب، یعرفونه کما یعرفون أبنائهم؛4 اهل کتاب، همچنان که فرزندان خود را میشناسند، او (پیامبر گرامی) را میشناسند. که در دو مورد آمده است یک جا در مورد قبله و تغییر آن و جای دیگر در مورد وجود مبارک پیامبر اکرم(ص) که یکی در فروع است و دیگری در مورد خود پیامبر، حاکی از این مطلب است که اینها تمام مطالب را در مورد اسلام میدانند. فرض کنید کسی میداند در نقطهای دشمنی دارد و میداند او چگونه است و برای مقابلة با او هم تجربة کافی دارد، یهود اینچنین است. بنابراین اصلیترین عملیات یهود در جهت مقابلة با اسلام است. پس یهود در آستانة ظهور اسلام عملیاتش به اوج خود میرسد، و بهرهگیری از برنامهریزیهای قبلی یهود به حداکثر خود میرسد؛ نه اینکه آغاز کار یهود مقابله با اسلام باشد بلکه آغاز مقابلة یهود حداقل به 300 ـ 200 سال قبل از ظهور پیامبر اکرم(ص) برمیگردد. اساساً حضور یهود در مدینه براساس این عداوت تعریف میشود و نه براساس یافتن پیامبراکرم(ص) و ایمان به ایشان، گرچه ظاهراً این ادعا را داشتند. و دلیلش این است که قرآن میفرماید: و ما آمن معه إلّا قلیلٌ. وقتی پیامبر اکرم(ص) آمدند، تنها تعداد کمی از اینها ایمان آوردند. امکان ندارد گروهی به جایی بروند و بدون اینکه تغییر محتوا بدهند، تغییر نظر بدهند. یهود در مدینه تحت تأثیر اعراب آن منطقه نبود، بلکه اعراب آنجا تحت تأثیر یهود بودند. در مدینه گروههای فکری اثر گذار بر قبایل یهودی وجود ندارد. یعنی یهود مدینه از 300 سال قبل که به آنجا آمده بود تا آن زمان تفاوتی نکرده بودند. سازمان اثرگذاری داشت که تأثیرپذیر نبود. پس چرا عمل آنها با حرفشان تفاوت دارد. از اینجا معلوم میشود که حرفشان دروغی برای پوشش راز عملیاتیشان بوده است. بنابراین یهود در آستانة ظهور به بهره گرفتن از ابزاری پرداخت که از سالیان قبل مهیا کرده بود.
آیا تحریف تورات در پیشبینیهای یهود اثرگذار بوده است یا نه، آیا میتوان گفت مطالب تحریف شده را به بعضی عرضه میکردند و مطالب تحریف نشده را به بعضی دیگر. در این مورد کلاً دو بحث وجود دارد؛ یکی فعالیتهایی که اینها از نظر میدانی انجام دادهاند، و دیگر بحث خاص تحریف. فعالیت اینها از نظر میدانی مستلزم این مطلب است که آیا در مورد تهدیدی که علیهشان بوده است تقسیمبندی خاصی کردهاند یا خیر. اصولاً وقتی موضوعی را به عنوان تهدید علیه خودمان بررسی میکنیم، به تقسیمبندی آن تهدید میپردازیم و سپس خطوط دفاعی خود را در برابر نقاط تقسیمبندی شده ایجاد میکنیم. مثلاً اگر میگوییم چیزی برای ما تهدید است، یعنی قرار است به ما ضربه بزند، باید نقاط ضربهپذیر خود را شناسایی کنیم و در برابر آن ابزار دفاعی ایجاد کنیم و در تعیین این نقاط ضربهپذیر الویتبندی نیز انجام میدهیم. برای مثال اگر در جایی دیواری خراب شود. به طور ناخودآگاه انسان از سرخود حفاظت میکند در حالی که ممکن است این خرابی برای کل بدن ضرر داشته باشد. چون حساسترین نقطه سر انسان است. یهود در مقابل اسلام احساس خطر میکند، بنابراین با توجه به آموزشها و تجربههایی که دارد، نقاط ضربهپذیر خود را مسدود میکند و بر این اساس حساسترین نقاط را مسدود میکند. برای یهود اولین تهدید، خود اسلام است و اسلام توسط پیامبر اکرم(ص) میآید. پس در ابتدا باید کاری کنند که پیامبر اسلام نیاید. چون اگر پیامبری نیاید، اینها تمام راههای تهدید را بستهاند. بر همین اساس، آن خط ترور را دنبال میکنند. که در تاریخ بعضی از نقاط این خط ترور افشا شده است. گرچه ویژگی ترور افشا نشدن آن است. ترور یعنی قتل سیاسی هدفمند مخفی که ترورکننده و مبدأ آن افشا نشود. اگر علناً کسی کشته شود دیگر اسمش قتل سیاسی است. اگر این امور در جایی افشا شده توسط عالمین بالغیب [آگاهان از غیب] افشا شده است و یا اینکه شواهد باقیمانده حاکی از این امور است و اصلش باقی نمانده است. بنابراین میدانیم اینها ترور انجام دادهاند ولی دلایلمان بر اساس شواهد ترور است. مسئلة بعدی و نقطه بعدی که باید مسدود میشد، مسئلة «بیتالمقدس» بود که برای اینها بسیار حساس است. بنابراین باید تلاش کنند که پیامبر اکرم (ص) به آنجا دست نیابد. بر همین اساس موانعی را سد راه پیامبر اکرم(ص) به بیتالمقدس درست کردند و ظاهراً موانعشان تا حدی موفقیتآمیز بود. چون آخرین نبرد پیامبر «موته» بود. یعنی سپاه اسامه برای موته آماده میشد و موته مرز قدس است. هر چند در تاریخ سعی کردهاند هدف این عملیاتها را به گونهای دیگر جلوه دهند، ولی جغرافیا دیگر قابل تغییر نیست. و آخرین نبرد پیامبر، نه در مرز ایران است، و نه در مرز یمن و هند، بلکه در مرز شام است و دقیقاً در مرز بیتالمقدس و فلسطین. این چه پیامی دارد؟ چرا روم به آنجا آمده است؟ و چرا روم از آن نقطه تصمیم به جنگ گرفته است؟ پیامبر اکرم(ص) در همان زمان از دنیا رفتند و نتوانستند آن عملیات را فرماندهی کنند. مرحلة بعد، تأثیرگذاری در روند این حرکت است و کاستن از حدت و شدت اسلام در پیشرفت حق و به تعبیر دیگر ناتوانسازی این حرکت در ارتباط با مردم و بیان حقایق با مردم، که بهترین راه برای ناتوانسازی در ارتباط با مردم این است که در فرماندهی حرکت اثرگذاری شود و حوادثی که در مدینه رخ داد بسیار پیچیده بود. شاید سری است که در زمان ظهور امام زمان (عج) یا بعد از آن علم بشر آنقدر پیشرفت بکند که از تعصبات قبیلهای بیرون بیاید تا بتواند بفهمد که بعد از پیامبر اکرم(ص) در مدینه چه اتفاقاتی افتاد و این مسئله، مسئلهای نیست که آن را به راحتی، بتوان در مجله یا جاهای دیگر، بیان کرد. و اما در مورد تحریفات انجام شده باید بررسی کنیم ببینیم، ما چرا داستان تحریف را در تورات، به عنوان یک کتاب داخلی ایشان بررسی میکنیم. قرآن در هیچ جا عبارت «یحرفون التورات» [تورات را تحریف میکنند.] یا «یحرفون الکتاب» [کتاب را تحریف میکنند.] ندارد؛ بلکه میفرماید: یحّرفون الکلم عن مواضعه.5 بعضی از یهود، کلمات خدا را به معنی دگرگون میکنند. «کلم» معنای عام دارد. تحریف یعنی قلب واقعیت در ذهن مردم؛ یعنی نگذاری آن چیزی که واقعیت دارد، به مردم برسد. آن چیزی که مردم میفهمند، چیزی غیر از واقعیت است. قرآن این مطلب را صفت یهود قرار میدهد و این مطلب بالاترین خطری است که بشر را تهدید میکند؛ به عبارت دیگر قطع ارتباط ذهنی مردم با وقعیتهای جاری. درد فرهنگ بشریت این است که این واقعیتها را نفهمد. این واقعیتها در دو مورد بسیار اثرگذار است. یکی اینکه خوب را بد جلوه دهند و دیگر اینکه بد را خوب جلوه دهند. «یحرّفون الکلم عن مواضعه» یعنی اینکه کلمات را از جای خودش به صورت دیگری نشان میدهند. اگر «کلم» را اشاره بگیریم از هر شیء خوبی همانطور که حضرت(ع) میفرماید: نحن کلمات الله التّامّات. ما کلمات تامة الهی هستیم. وقتی میفرماید «یحرّفون الکلم عن مواضعه» یعنی جای کلماتِ دال بر مسلمیات را تغییر میدهند. یعنی جای آدمهای خوب را عوض میکنند و بد را به جای خوب مینشانند و در برابر آن انسان خوب را بد جلوه میدهند. این هم نوعی تحریف است. اگر اخبار دروغ به مردم داده شود، تحریف است. و قرآن اینها را متخصص تحریف نشان میدهد. در مسیحیت نیز تحریف انجیل هست. ولی چند بار مسیحیت در قرآن به تحریف متهم شده است؟ و قرآن روی این صفت مسیحیها تأکید نکرده است، ولی روی تحریف قوم یهود کار کرده است و نامی هم از تورات نمیبرد و ما معتقدیم انجیل تحریف شده است. نتیجه میگیریم تحریف انجیل هم کار اینهاست. آنچه در انجیل هم تحریف شده به دست اینها انجام شده است و مسیحیها نمیدانند چگونه از اینها بازی خوردهاند و نمیدانند چه بلایی به سرشان آمده است. بحث دعوای انجیلهای متعدد و از میدان بدر کردن حواریون حضرت عیسی(ع) توسط جناب «پولوس» داستان پیچیدهای است و خدا میداند آن روزی که مسیحیت متوجه این مطالب شود چه انتقامی از یهود خواهد گرفت. کتاب انجیل یعنی کتاب بشارت؛ انجیل به چه موضوعی بشارت دارد. بشارت به ظهور یک منجی داده است و انجیل که به معنای اصلی است یعنی بشارت را تحریف کردند و در انجیل موجود از عیسی(ع) به «کلمة خدا» تعبیر میکنند. اما آیا خود انجیل بشارت به حضرت عیسی(ع) است. انجیل در زمان حیات حضرت عیسی(ع) نازل شده است و عیسی بشارت به ظهور میدهد؛ آیا او بشارت به ظهور خودش میدهد. حال انجیل تحریف شده و بشارت به خود عیسی(ع) است. قرآن این مطلب را به یهودیان نسبت میدهد. و اگر قرار بود تحریف راجع به تورات باشد دیگر قرآن نمیگفت «یحرّفون» به معنای تحریف میکنند، یعنی این صفت این قوم است و لذا یکی از مسائلی که بسیار باید آنرا مورد متوجه قرار داد، صفت تحریفگری قوم صهیونیست است. آن وقت که میگوییم صهیونیستها بر رسانههای خبری و بر منابع اطلاع رسانی در دنیا سلطه دارند وقتی در کنار صفت تحریف اینها را بررسی میکنیم نتیجه میگیریم امروز دنیا در اطلاع گرفتن تحت تحریف یهود قرار دارد. یعنی هر خبری که در رسانههای دنیا پخش میشود تحریف شده است چون آنها سلطه بر ابزار اطلاع رسانی دارند و قرآن آنها را به «یحرّفون الکلم عن مواضعه» معرفی میکند. من قاطعانه میگویم، سیاستمدار و تحلیلگری که منبع تحلیلش اطلاعاتی است که از رسانههای بینالمللی میگیرد، باید بداند که بازنده است و به بیراهه میرود؛ چون هر خبری که میدهند تحریف شده است و به همین دلیل ما باید یک جریان خبررسانی مستقلی راه بیاندازیم. حتی خبرگزاریهای باقیمانده از رژیم سابق باید از تار و پود عوض بشود و از ریشه باید بازسازی شود و تا زمانی که ما اینکار را نکنیم جریان خبری خاصی نخواهیم داشت. یهود به شکل سازمانی و مدبرانه وارد مقابله با پیامبر اکرم(ص) شد و برخورد اینها با پیامبر اکرم(ص) برخورد فردی و قبیلهای نیست، بلکه برخورد با یک نظام شناخته شده توسط اینها است. یهود به پیامبر به عنوان یک فرد نمینگریستند بلکه پیامبر را نظام میدانستند. چون پیامبر برای آنان فردی بود که جریان جدیدی ایجاد میکرد که این جریان آنقدر قابل گسترش بود که نفسی برای صهیونیست باقی نمیماند. یعنی اگر با پیامبر اکرم(ص) مقابلهای میکنند انتقامی فردی نیست، بلکه با توجه به جریان است. بنابراین هر جا پیامبر اسلام(ص) موفق شود این نظام را ایجاد کند، برنامة مقابلة یهود با ایشان باز شده و به سطح رویی کار میآید تا بتواند راه آنرا مسدود کند. اگر بعد از پیامبر اکرم(ص) این نظام باقی مانده است، اینها روی سطح و لبة نظام قابل مشاهده هستند و فعالیتشان با چند هدف صورت میگیرد؛ 1. این نظام به گونهای گسترش پیدا نکند که جلو راه یهود را مسدود سازد. 2. در درون این حرکت به گونهای عمل نشود که این حرکت بتواند با جذب و هضم یهود، اینها را از بین ببرد. بنابراین در مجموع تاریخ اینها در لبة نظام و درون آن ایستادهاند. مسلماً پیامبر اکرم(ص) برای ادامة این حرکت تدبیر کردهاند و آن امامت است که در حال تدبیر این جریان میباشد. پس یهود که در حال فعالیت برای از بین بردن این نظام است با مقابلة او روبهرو میشود در نتیجه دائماً اینها در حال تدبیرند تا مقابلههای او را بر هم زنند. در مجموع اتفاقاتی که رخ میدهد باید دست آنها را مشاهده کنیم. برای مثال در برههای از زمان شاهد نهضت ترجمة کتابهای یونانی به عربی هستیم. باید بررسی کنیم. مترجمین آن زمان چه نگرشی داشتهاند و از کدام ادیان بودهاند؛ قویترین مترجمین کتب یونانی به عربی یهودی بودهاند. در مورد تعلیمات ائمه(ع) ما دارای بهترین طب بودهایم در طول تاریخ با توجه به اینکه پیامبر در مدینه حکومت داشتهاند هیچ کجا معضل بهداشت وجود ندارد. در حقیقت ما نسبت به این نکته غافل هستیم که پیامبر اکرم(ص) دستورات فراوانی در مورد مداوای بیماریها توسط میوهها داشتهاند. پس چه دلیلی دارد طب یونانی ترجمه شود. در بحث فلسفه هم با توجه به اینکه قرآن میفرماید: و نزّلنا علیک الکتاب تبیاناً لکلّ شیءٍ.6 و ما قرآن را که بیان کنندة هرچیزی است بر تو نازل کردهایم. پیامبر در این مورد، بالاتر از اوج ادراک بشری و دریافت انسان سخن گفته است. پیامبر فرمود: نحن معاشرالأنبیاء نکلّم الناس علی قدر عقولهم. ما جمعیت انبیاء همیشه بالاتر از فکر مردم سخن میگوییم. بعضی این جمله را اشتباه ترجمه کردهاند، چون فرموده است «علی قدر عقولهم» یعنی بالاتر از عقل مردم، و اگر فرموده بود «بقدر عقولهم» معنی به اندازه عقل مردم، را میداد. یعنی ما به گونهای سخن میگوییم که مردم میفهمند، ولی هر چه بالاتر میآیند، متوجه میشوند هر سخن ما بالاتر از فهم آنها است. سخن انبیاء برای بشر کمال بخش است و نه متوقف کننده، انبیا اگر به اندازة فهم مردم سخن بگویند، مردم جلو نمیروند. با توجه به این حدیث و این موضوع که پیامبر اکرم(ص) آخرین پیامبر است، نتیجه میگیریم؛ بشر هر چه بفهمد آن حضرت(ص) بالاتر از آن را فرموده است. در این صورت این جامعه چه نیازی به مطالب و علوم موجود در یونان دارد. این حرکتها که در زمان مأمون به راه افتاد به جهت تخریب شخصیت امام رضا(ع) بود. همچنین پیدایش بعضی گروهها مانند گروه «حسن صباح» در جهت همین هدفها بوده است. چرا این گروهها دست به چنین روشهایی زدهاند. در اسلام چنین روشهایی مانند ترور مخفی وجود نداشته است. ولی پیدا کردن رد پای اینها (یهود) به طور جزئی به علم معصوم و عالم بالغیب نیاز دارد. چون اساس کارشان سری است. اگر بخواهیم سابقة ایشان را در جهان اسلام درک کنیم باید بیاییم برررسی کنیم اینها در حال حاضر چه میکنند، درست مانند این فعالیتها را در 100 سال، 200 سال پیش هم داشتهاند. نباید فکر کنیم تأثیرات اینها به خاطر تشکیل «اسراییل» است. بلکه حالا این فعالیتها تا حدودی علنی شده است. در گذشته مخفی بود، ولی در این زمان، برای مردم ملموس شده است.
آیا اساس غیبت حضرت مهدی (عج) با جریان یهود رابطهای دارد؟ اجمالاً وقتی بحث امامت در جامعة اسلامی از مسیر خود منحرف میشود؛ بحث امامتی که قابل تردید نیست با توجه به اینکه پیامبر(ص) در غدیر خم فرمود: من کنت مولاه فهذا علیٌّ مولاه. و میفرماید: علیٌ أقضاکم. یعنی بهترین کسی که قضاوت میکند حضرت علی(ع) است. مبنای قضاوت، علم است؛ یعنی حضرت علی(ع) از همه عالمتر است. اولین موردی که برای حکومت اسلامی لازم است علم مطلق است؛ که ابتدا نزد پیغمبر اکرم(ص) بود. و بعد فرمود که نزد علی(ع) است. اینچنین حضرت علی(ع) کنار گذاشته میشود و به دنبال ایشان، امام حسن(ع) نیز کنار گذاشته میشوند. یهود در این مسائل بی تأثیر نبودهاند چون دشمنی دیگران با امامت و امامان دشمنی قبیلهای و فردی است ولی دشمنی یهود، دشمنی نظاممند است. چون امامان(ع) داعیه دار توسعة نظام پیامبر(ص) هستند. بنابراین اگر دیگران با امامان دشمنی دارند، دشمنی درجة دو و سه است. دشمن درجة یک ایشان که نظاممند و هوشمند است و با هدف کار میکند یهود هستند. ما باید بعد از پیامبر اکرم(ص) دست پنهان یهود را در کنار زده شدن امامان(ع) دنبال کنیم. خداوند متعال میفرماید: لتجدنّ أشدّ النّاس عداوةً للّذین آمنوا الیهود.7 قطعاً، به تأکید دشمنترین مردمان را نسبت به مؤمنین، یهود مییابی. ولی بعد از پیامبر(ص) یهود کاملاً مخفی شدهاند. نکتة قابل توجهی در ائمه وجود دارد؛ ظاهراً بعد از امام صادق(ع) هیچ کدام از ایشان پدربزرگ خود را ندیدهاند و دلیل این امر، سرعت به شهادت رساندن ایشان است در عمر کوتاه. باید بررسی کنیم چرا تهاجم دشمن به ایشان اینقدر سریع میشود. باید دست پنهان یهود را مشاهده کنیم که موجب میشود امامان را شهید کنند. یهود در تاریخ ائمه(ع) حرکت علنی ندارد. با توجه به شناختی که از خلفا داریم، آنها در پی حکومت خودشان بودهاند. پس چه دلیلی دارد خلفا از جانب امامان(ع) تا این اندازه احساس تهدید کنند. برای مثال، چه کسی غربیها را نسبت به ما حساس میکند. غربیها در پی حکومت خود هستند. حال، حکومتی نیز با نام «جمهوری اسلامی» تشکیل شده است که میخواهد راه خود را طی کند. در واقع این یهود هستند که باتحریک غربیها باعث میشوند غربیها از جانب ما احساس خطر کنند. ما جایی اعلام نکردهایم که در پی نابود ساختن آنها هستیم. حضرت امام خمینی (ره) فرمودند: «ما صدور انقلاب داریم ولی صدور فرهنگی.» اما امروزه آنها در هر صورتی ما را دشمن خود میدانند. وقتی دقت میکنیم میبینیم لابی صهیونیستها این افکار را در آنها القا میکنند؛ که همان جریان یهود است. چون یهود ذاتاً از طرف ما احساس خطر میکند. در مورد امام زمان (عج) نیز همین یهود جامعترین اطلاعات را در اخیتار دارند همان طور که قرآن میفرماید: الذّین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون أبناءهم. اطلاعات در مورد امام زمان(عج) به حضرت موسی(ع) و دانیال(ع) داده شده است، و یهود همة این اطلاعات را در اختیار دارند. یهود از پشت پرده درحال مبارزه با امامان(ع) است و عوامل خود را بسیج کرده است تا آخرین امام را نیز نابود کند. یهود از تجربة از دست دادن پیامبر(ص) برای ترور خوب استفاده کرده است. در زمان پیامبر عبدالمطلب دارای قدرت قبیلهای بود و توانست پیامبر را پنهان سازد ولی در زمان امام حسن عسکری(ع) ایشان در میان سپاه و لشکری بودند و ظاهراً راهی برای پنهان کردن امام زمان(عج) وجود نداشت. دلیلی نداشته است که خلفا در پی کشتن امام زمان(عج) باشند. این کودک تا وقتی بزرگ شود و قدرت نابود کردن آنها را پیدا کند مدت زیادی به طول میانجامد. این یهود هستند که خلفا را توجیه میکنند تا به دنبال امام زمان باشند چون یهود اطلاعات دارد و یهود دشمن نظاممند ایشان است. لازم نیست به بررسی تاریخ بپردازیم، کافی است وضعیت فعلی دنیا را مورد بررسی قرار دهیم. منشأ وضعیت بحرانی فعلی دنیا یهود هستند. همة بحثها و جنگها بر سر اسراییل است. حرف آمریکا با ما نیز برسر اسراییل است. آمریکا میگوید ما با صلح اعراب و اسراییل مخالف هستیم. لبنان، سوریه و اردن نیز با اسراییل جنگ دارند. در اروپا نیز وقتی از مردم نظرسنجی میشود، عامل بحران در دنیا را اسراییل معرفی میکنند. بیایید اخبار را بررسی کنید، ببیند چند بار کلمة اسراییل در اخبار ذکر میشود و مقایسه کنید با تعداد اسراییلیهای موجود در کل دنیا. 16 میلیون در مقابل 6 میلیارد نفر، چگونه است که 16 میلیون نفر بیشترین اخبار را به خود اختصاص میدهند. در مسایل اقتصادی نیز در هر کجا ردّ پای یهود قابل رؤیت میباشد. در کشور خود ما ایران اقلیت بسیار محدودی یهودی هستند ولی در زمان شاه بسیاری از ثروتهای عظیم در دست یهودیان بوده است. اگر ثروت یهود را هم در نظر نگیریم، باز دلیلی برای توجیه قدرت نظامی این 16 میلیون یهودی نخواهیم داشت. یعنی اگر در دنیای موجود یهود به این صورت نیستند ما میتوانیم قبول کنیم در مورد اینها بزرگنمایی شده است. اما اگر در دنیای موجود به همین صورتند پس تفاوت چندانی بین امسال و صد، دویست و پانصد سال قبل وجود ندارد. بحث بزرگنمایی نیست. یهود مانند سرطان هستند. تعداد سلولهای سرطان و حجم اشغال شده توسط اینها در مقابل تعداد سلولهای سالم بدن بسیار اندک است. اما همین سلولهای اندک انسان را از پای در خواهند آورد و این مسئله به هیچ وجه بزرگنمایی نیست. درست است که یهود جمعیت کمی هستند ولی چون وسیلة اینها مردم است به راحتی کار خود را انجام میدهند. مگر شیطان چند نفر است، یک نفر، در حالی که هزاران نفر را به فساد کشیده است. خرابکاری بسیار آسان است و سازندگی است که مشکل است. یسعون فی الأرض فساداً.8 آنان در روی زمین به فساد میکوشند. کار اینها ایجاد جنگ است. کلّما أوقدوا ناراً أطفأهاالله.9 هرگاه که آتش جنگ را برافروختند، خداوند آنرا خاموش ساخت. قدرت در ایجاد جنگ اهمیتی ندارد. در اطفاء آن مهم است. یهود استاد در ایجاد جنگ هستند، نه جنگیدن، اینها تفرقه میاندازند و حکومت میکنند. این قدرت یهود نیست بلکه شیطنت اینها است. یهود در واقع شاگرد اولهای شیطان هستند، شیطانی که هر چه از شیطنتش بگوییم کم گفتهایم. اما قدرت حقیقی ندارند. اگر بخواهیم قدرت حقیقی را بررسی کنیم در مییابیم که اینها قدرتی ندارند. این مسئله را جمهوری اسلامی ثابت کرد. لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الأعلون إن کنتم مؤمنین.10 سستی مکنید و اندوهگین مباشید، زیرا اگر ایمان آورده باشید، شما برتری خواهید جست. چون ظاهراً قدرت کل دنیا در دستشان بود و ظاهراً هم ما هیچ قدرتی نداشتیم ولی تا الان که ما باقی ماندهایم. به کوری چشم رضاخان، مدرس هنوز هم زنده است، و همین مسئلة جمهوری اسلامی نشان میدهد اینها در فاسد کردن استاد هستند و نه در قدرت حقیقی، مانند بیماری و ویروس هستند که اگر رها شوند انسان را میکشند ولی قرص کوچکی میتواند اینها را از پای در آورد و این قرص کوچک و ساده، مقاومت و بصیرت است. کم من فئةٍ قلیلةٍ غلبت فئةً کثیرةً بإذن الله. بنابراین خداوند نمیگوید اینها عده زیادی نیستند، بلکه میگوید: عدة زیادی هستند، راز و رمز هم دارند ولی شما اینها را از بین میبرید. مگر مدت کمی است که شیطان بر روی زمین میباشد. اسلام 1400 سال سابقه دارد. دین حضرت ابراهیم(ع) هم مدت زیادی است که وجود دارد، باید گفت. کلّاً نُمِدّ هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربّک.11 همه را، چه آن گروه، و چه این گروه را، از عطای پروردگارت پیدرپی خواهیم داد. مسیحیت هم سابقة زیادی دارد ولی بحث این است که اسلام میگوید: مسیحیها انحراف و اعوجاج دارند، ولی استکبار ندارند؛ یعنی به دنبال حاکمیت جهانی نیستند بلکه دنبال موعودی هستند که تحریف شده است. زرتشتیها هم ادعا میکنند مدت زیادی است که حضور دارند گرچه سند محکمی برای اثبات ندارند. اصل بقاء اینها دلیل نمیشود. چون دیگران هم مدت زیادی است که هستند. اما اینکه بگوییم اینها بودهاند و مفسد هم بودهاند درست است. قرآن هم همین مطلب را بیان میفرماید. علیه عیسی(ع) فساد کردند، علیه پیامبر اکرم(ص) فساد کردند و این جریان باقی است. در قرآن میفرماید: ذلک بأنّ منهم قسّیسین و رهباناً و أنّهم لا یستکبرون.12 زیرا بعضی از آنان، کشیشان و راهبان هستند و آنان سروری (استکبار) نمیورزند. در ذات مسیحیها استکباری، که در یهود وجود دارد، نیست و این استکبار همان حکومت جهانی است که اینها به دنبال آن هستند و میگویند ما برتریم و این نژاد ماست که لیاقت حاکمیت دارد.
با توجه به اینکه صحبتهای شما به نوعی نامتعارف است و چه در کتابها و مقالات و چه در سخنرانیها چنین صحبتهایی متداول نیست، لطفاً در مورد منبع صحبتهای خودتان راهنمایی بفرمایید؟ منبع تمام حرفهای بنده قرآن است. ولی باید به سمت قرآن برویم تا این مطالب را از قرآن بگیریم. باید روی آیة لتجدنّ أشدّ النّاس عداوةً للّذین آمنوا الیهود. کار شود. چرا قرآن میفرماید، اینها شدیدترین دشمنان هستند. شدت دشمنی علت دارد و باید این دشمن در آموزش، امکانات، انگیزه و اهداف، درجة یک باشد تا دشمن درجة یک به حساب بیاید. باید این چهار مورد را، یعنی: آموزش، امکانات، انگیزه و اهداف را در قرآن بررسی کنیم. قرآن تلاش بسیاری برای معرفی یهود داشته است و بسیار در مورد اینها سخن گفته است. به طور کلی اگر بخواهیم اهمیت مطلبی را در ذهن نویسندهای که کتابی نوشته است بررسی کنیم، باید ببینیم در کتابش چقدر به این مطلب پرداخته است. در قرآن به قومی بیش از قوم یهود نپرداخته است و قرآن میخواهد توجه ما را به این مطلب جلب کند.
قرآن 1400 سال در اختیار مبتکران و اندیشمندان مختلف قرار داشته است. پس چرا بقیة افراد به اینچنین مطالبی نپرداختهاند؟ این مطالب، در گذشته هم بوده است، ولی شرایط علنی شدنش وجود نداشته است. هر گاه در طول تاریخ کسی خواسته است علیه یهود حرفی بزند، مورد تهاجم قرار گرفته است. بالاترین موضوعی که در قرآن است در مورد یهود است؛ طبیعتاً در کتابهایی که در مورد قرآن نوشته میشود باید این موضوع نمود پیدا کند؛ ولی در میان کتابهایی که در مورد قرآن نوشته شده است، کتابی در مورد یهود پیدا نمیکنیم. نه اینکه این کتابها را ننوشته باشند. بلکه اگر این موضوع از اهمیت نمیافتاد که کشور اسراییل به وجود نمیآمد و مسلمانها اجازه نمیدادند اینچنین غدهای در میانشان به وجود آید. اینها قبل از اینکه از غلتک نظامی برای اسراییل استفاده کنند از غلتک فرهنگی استفاده کردند. اگر هم در منطقة ما نتوانستند اینگونه عمل کنند چون در منطقة ما به طور ذاتی و درونی حساسیت نسبت به اینها زیاد بوده است اگر چه گاهی به شکل غلط رشد میکرد. بدترین صفت برای یک فرد متهم کردن او به «یهودی بودن» بوده است. سخنرانی که شهید مطهری(ره) در ایران انجام داد علیه اسراییل باعث شد او را دستگیر کنند. در کشوری شیعه بر ضد اسراییل کسی سخنرانی میکند و دستگیر میشود. در گذشته، سخنرانی علیه اسراییل ممنوع بود ولی در این زمان، با لطف خدا چنین موقعیتی ایجاد شده است.
آیا یهود، پس از هجرت، استراتژی خاصی را برگزیده است؟ یهود بسیار پنهانی عمل میکرده و اگر بخواهیم حرکت خاصی را دنبال کنیم، باید تاریخ هزار و چند ساله را دقیق و جزء به جزء بررسی کنیم مانند نقطههای جغرافیایی مختلف، تحرکاتی که در نقاط مختلف به وجود آمده، حاکمیتهای منطقهای و...؛ حرکت مقابله با اینها هم به صورت پنهانی بوده است بنابراین شناخت مقابله با اینها بسیار سخت است. ولی به طور کلی، اینها یک جریان آماده سازی را برای ظهور خودشان دنبال میکردهاند. یعنی از یک طرف ضعیف کردن طرف مقابل و از طرف دیگر آماده سازی خود برای ظهور. چون ظهور اینها باید در منطقة بیت المقدس باشد. اما اگر بخواهیم به طور خاص به بررسی قضایا بپردازیم نیاز به کار تحقیقی بسیار وسیعی داریم. و محققین باید با این دید مسایل را یک بازنگری کنند، مسلماً به راحتی نتایج خود را به دست خواهند آورد؛ فقط نیاز به بازنگری دارد، ولی هنوز ما زمینة نرمافزاری اینگونه تحقیقها را نداریم. ما عادت کردهایم تاریخ نوشته شدهای رامطالعه کنیم و گاهی در سطح بالا خوب حفظ کنیم. بازنگری جدیدی انجام نمیشود تا ترکیبهای تاریخ را مجدداً به دست بیاوریم. ان شاءا... در حرکت نرمافزاری جدید ما باید تاریخ را مجدداً شخم بزنیم وبعد از غیبت مسایل منطقهای را بررسی کنیم تا بسیاری از مطالب به دست بیاید.
آیا بیتالحکمه هم نسبتی با مسائل پیدا میکند یا خیر؟ در واقع در آن زمان هم فعالیت داشتند ولی هنوز زمینه برای اینگونه فعالیتها نداشتند چون حاکمیت بنی عباس هنوز ادامه داشت. تفکری در انتقال قدرت بودهاند در دوران امام صادق(ع) مقابلة فرهنگی اینها تا زمانی بود که جای نگرفته بودند. دوران شکوفایی، مربوط به قبل از منصور دوانیقی و قدرت گرفتن اوست. در اواخر امامت امام صادق(ع) که همزمان با حکومت منصور بود، امام حتی اجازة بیان مسایل شرعی را نداشتند. افرادی در ظاهر خیارفروش و میوهفروش خدمت آن حضرت میرسیدند و از ایشان سئوالهایشان را میپرسیدند. گرچه در همین دوران ابن ابوالاوجاعها ظهور میکنند و شبههافکنی میکنند، ولی به طور منظم جامعه هنوز در آن حد و اندازه وارد نشده است و یا قدرت انتقالشان به آن حد نرسیده است، در زمان مأمون این زمینه را پیدا میکنند در حقیقت، مأمون با تغییر تاکتیک این زمینه را مهیا میکند چون کلاً تاکتیک مأمون عوض شده و مبنا بر تخریب شخصیتی امام(ع) و در قالب مفاهیم مناظرات و مباحثات گذاشته شده بود.
آیا این صحبت با جریان ثابت مخالفت یهود در تعارض نیست؟ خیر. در دوران امام باقر و امام صادق(ع) هم بنیامیه توان داخلیشان را از دست داده بودند یعنی بر اثر اشتباهاتی که انجام داده بودند، و یهود در قالب حکومتها کار میکردهاند. امروز هم اگر آمریکا سقوط کند، یهود سقوط کرده است. اسراییل حرف اول یهود را در دنیا میزند ولی قدرتش در آمریکاست. آمریکاییها هم یهودی نیستند. مانند بنیامیه، که بنیامیه قدرت را در دست داشت و آنها هم بنیامیه را در دست داشتند همانطور که اینها کار میکردند، ائمه(ع) نیز به فعالیت میپرداختند. وقتی امام حسین(ع) اینها را به چالش میکشاند بمبی بین اینها منفجر میشود که این انفجار اینها را از هم متلاشی میکند. دیگر شمع وجود بنیامیه بعد از واقعة کربلا در حال سوسو زدن است. ادعای خدایی بنیامیه به جایی میرسد که ادامة حیات برایشان ممکن نیست، اگر بنیعباس ظهور نکرده بودند، امام صادق(ع) بر جامعه مسلط میشدند. یعنی ظهور بنیعباس به اشتباه انداختن مردم بود. بنیعباس، بنیامیه را به طور فجیعی از بین بردند، مردم هم راضی بودند چون فکر میکردند حق خودشان گرفته میشود ولی بعد فهمیدند فریب خوردهاند. عامل اشتباه در آنجا بیبصیرتی مردم بود چون آنها دقیقاً از عناوین اهلبیت(ع) استفاده کردند. (یحرّفون الکلم عن مواضعه) کلمة اهلبیت که در حادثة عاشورا احیا شده بود را منطبق بر بنیعباس کردند. مردم هم به دنبال بنیعباس رفتند.
چطور این فرصت برای امام رضا(ع) پیش آمد و برای امام کاظم(ع) اینگونه نشد؟ اینها فکر نمیکردند نیاز به این قضیه باشد و گمان میکردند با حبس و محدودیت بتوانند جلوی فعالیت امام را بگیرند. زندانهای متعددی که امام کاظم(ع) رفتند به اینها فهماند که نفوذ اهلبیت(ع) بیشتر از تصورشان است. بنابراین تصمیم گرفتند، با علنی کردن امام و تهاجم به ایشان به تخریب زیرساختها بپردازند. یکی از ظرفیتهایی که اینها به کار بردند، همین شیوة اینها بعد از مأمون است که جای زیادی برای بحث دارد. (ادامه دارد). پینوشتها: 1. سورة آلعمران(3)، آیة 122 و آیات دیگر. 2. سورة هود(11)، آیة 40. 3. سورة بقره(2)، آیة 249. 4. سورة بقره(2)، آیة 146 و سورة انعام(6)، آیة 20. 5. سورة نساء(4)، آیة 46؛ و سورة مائده(5)، آیة 13. 6. سورة نحل(16)، آیة 89. 7. سورة مائده(5)، آیة 82. 8. سورة مائده(5)، آیة 64. 9. همان. 10. سورة آل عمران(3)، آیة 139. 11. سورة اسراء(17)، آیة 20. 12. سورة مائده(5)، آیة 82.