یهودیان، در چشمانداز صهیونیسم سیاسی، مقدم بر هر چیز یک ملت شمرده می شدند. هرتصل مساله صهیونیسم را به گونه ای تازه طرح می سازد. وی به گفته خویش نتایجی بدین شرح برای یهودیان استخراج و ارائه می دهد:33
الف ـــ یهودیان در سراسر جهان و در هر کشوری که ساکن هستند، ملت واحدی را تشکیل میدهند.
ب ـــ آنها، در هر زمان و مکانی مورد شکنجه و آزار بوده اند.
ج ـــ آنها قابل تشابه و تحلیل با مللی که در میان آنها زندگی می کنند، نیستند.
هرتصل در سال 1887 روزنامه دیوست را منتشرکرد که ارگان رسمی و ناشر افکار صهیونیستها شد. در همان سال، بنا بر ابتکار شخصی وی، نخستین کنگره صهیونی در شهر بال سوییس تشکیل شد که تصمیم گرفت یک کانون ملی یهود در فلسطین ایجادکند و سازمان صهیونیسم جهانی را پایه گذاری نماید.34
نخستین کنگره صهیونیسم، هدف آن را به قرار زیر تعیین کرد:35
«هدف صهیونیسم همانا ایجاد میهنی برای ملت یهود در فلسطین است، این میهن را قانون عمومی تضمین می کند.»
اعلامیه کنفرانس بال (1897)
«هدف صهیونیسم تاسیس موطنی برای مردم یهود در فلسطین است که قانون امنیت آن را تامین کند. کنگره برای دست یافتن به این هدف، وسایل زیر را پیشنهاد می کند:
1 ـــ تسریع در مستعمره کردن فلسطین توسط کارگران کشاورزی و صنعتی یهود به روال مناسب
2 ـــ سازماندهی و گردآوری تمامی یهودیان به وسیله موسسات خاص محلی و بین المللی، متناسب با قوانین هر کشور
3 ـــ تقویت و بارورکردن احساسات و وجدان ملی یهود
4 ـــ برداشتن گامهای مقدماتی مورد لزوم جهت کسب رضایت حکومت (عثمانی ـــ م.) برای رسیدن به هدف صهیونیسم»
از برنامه بال پیداست که صهیونیسم یک جنبش نژادی و استعماری می باشد و هدفش این است که یهودیان جهان را از جوامع محل زندگی خود از طریق مهاجرتهای دنباله دار برای خلق یک دولت ملی یهودی در فلسطین بیرون بکشاند. به عبارت دیگر، صهیونیسم به عمد تصمیم داشت، یهودیان زیر ستم جوامع غربی را نخست به مهاجر، سپس به شهروند فلسطینی و در نهایت، به اشغالگر اراضی عربی و آواره کننده اعراب فلسطین تبدیل کند. استراتژی اصلی این سیاست نیز به حمایت کشورهای استعماری متکی بود. همه تلاشهای هرتصل و دیگر صهیونیستها نشان می دهند که جنبش صهیونیسم خود را در یک جنبش قومی استعماری و متحد کشورهای امپریالیستی می دانست که بدون این اتحاد نمیتوانست به هدف خود برسد.36
بهطورکلی، فلسفه جنبش صهیونیسم بر پایه تجمع و هجوم بنا شده است؛ یعنی عمل در جهت مهاجرت بیشترین تعداد از یهود با هر وسیله ممکن از اجبار و تحریک تا فریب و چنانچه قطعه زمین اشغالی گنجایش مهاجرین موجود را نداشت باید به سرزمینهای مجاور یورش برد و آن را با توسل به زور به تملک درآورده تا به این وسیله رویای «سرزمین اسراییل» یا «اسراییل بزرگ» تحقق یابد.37
شیوه صهیونیسم در زمان هرتصل و وایزمن دارای صفات ویژهای بود که برجستهترین آن «مرحلهای بودن» میباشد. این صفت در سیاست گام به گام به سوی فلسطین نمایان است؛ یعنی اشغال آن توسط نیروی نظامی با همکاری استعمار و تلاش در جهت سیطره اقتصادی بر مقدرات کشور و سپس مقابله با هرگونه اعتراض به وسیله نیروی مسلح.
انگلیس در ایام قیمومت، اجازه داد تا نیروی آموزش دیده و مسلح یهود تشکیل شود، در نتیجه «تشکیلات هاشومیر» (نگهبان) به تشکیلاتی مفصلتر از نظر آموزش و تسلیحات مبدل گردید و یهود از سال 1920 به ایجاد یگانهای «هاگانا» (دفاع) پرداخت، این تشکیلات همگام با انجام مراحل مختلف هجوم و اسکان، با همکاری انگلیس تکامل یافت.38
پس از کنگره بال، نخستین اختلاف بر سر محل تشکیل دولت یهود درگرفت؛ زیرا عدهای با توجه به واقعیتها معتقد به تشکیل دولت اسراییل در فلسطین نبودند. نکته دیگر اینکه به قول ایوانف فکر تاسیس حکومت یهود تنها به عنوان ابزار و وسیله کمکی و فرعی مطرح بود.» از این رو، محل استقرار این مرکز نفوذ از نظر صهیونیستها واجد اهمیت چندانی نبود:39
«ما لزوما اجباری نداریم در همان جایی که روزگاری حکومت ما معدوم شد اقامت کنیم ... ما فقط به قطعه زمینی نیاز داریم که تملک کنیم... قدسالاقداس خویش را از هنگامی که وطن دیرینمان نابود شد، حفظ و حراست کرده ایم، بدان جا خواهیم برد، منظورم اعتقاد به خدا و کتاب مقدس است؛ چون آنها بودند (نه اردن و اورشلیم) که وطن ما را به ارض مقدس بدل ساختند.
اگر قدرتهای بزرگ موافق باشند در کشوری بیطرف حق استقلال به ملت یهود اعطا کنند، انجمن (سازمان جهانی صهیونیستها) در باب کشوری که باید برای این منظور برگزیده، مذاکره را آغاز خواهدکرد.»40
با توجه به این گرایش، عدهای اوگاندا را پیشنهاد کردند و هرتصل این انتخاب را در ششمین کنگره صهیونیستها اعلام می کند:41
«... من تردید ندارم که کنگره در مقام نماینده توده های مردم یهود این پیشنهاد را با حق شناسی خواهد پذیرفت. پیشنهاد این است که مستعمرهای یهودینشین و خودمختار با دستگاه اداری یهودی و حکومتی محلی که در راس آن یک مامور عالیرتبه یهودی قرارخواهدداشت، در شرق آفریقا تاسیس شود. نیازی به گفتن نیست که این چیزها همه تحت نظارت فائقه بریتانیا خواهدبود.»
غیر از اوگاندا مناطق دیگری نیز پیشنهاد شد که عبارت بودند از:42 آرژانتین، عراق و بین النهرین، قبرس، العریش (واقع در صحرای سینا)، کنگو، موزامبیک، لیبی و آنگولا.
حییم وایزمن در رابطه با این مساله نوشت:43
«مناطقی که پیشنهاد شده اند یا بسیار سردند یا فوق العاده گرم و توسعه و عمرانشان مستلزم صرف سالها کار وهزینه سرسام آور است.»
به عبارت دیگر، این طرحها از لحاظ اقتصادی پیشنهادات مناسبی نبودند. سرانجام، کشمکش بین رهبران صهیونیست با پیروزی گروه هواخواه انگلستان به رهبری وایزمن پایان یافت. این جریان، متعاقب زمانی روی داد که در محافل حاکمه انگلیس گروهی که مدتها چشم بر فلسطین دوخته بودند، موقعیت برتر یافتند. بدین ترتیب، در کنگره سال 1905 صهیونیستها، با توجه به نظر انگلستان، اکثریت نمایندگان صهیونیست به استقرار کشور یهود در فلسطین رای دادند. از آن پس، نهضت به رهبری وایزمن، هم خود را صرف اقدامات سیاسی کرد و امتیازاتی نیز از سلطان عثمانی که بر فلسطین فرمانروایی داشت، گرفت.44
از این تاریخ به بعد، صهیونیستها با حمایت مستقیم انگلستان جهت تحقق تشکیل دولت اسراییل در فلسطین فعالانه دست به کار می شوند. حمایت انگلستان سبب شده بود که جامعه صهیونیست یهودی در فلسطین، ییشوف ((yishuv)) از طریق مهاجرت یهودیان بر تعداد خود بیفزاید. به این ترتیب، در این دوره با توجه به تحت الحمایگی فلسطین توسط انگلستان، صهیونیستها فعالانه در جهت تشکیل دولت اسراییل در فلسطین تلاش می نمایند.45
نکته قابل ذکر آن است که به قول یهش یاپرات (YEHOSHUAPORAT) یکی از مورخین اسراییلی در سال 1924 حدوداز یهودیان، مخالف جریان صهیونیسم بودند تا آنجا که این گروه اعلامیه ای صادر کرده و حمایت خود را از مسلمانان در مبارزه علیه صهیونیسم اعلام داشتند.46
با توجه به موج مهاجرت که توسط صهیونیستها و انگلستان به فلسطین انجام می شد، در پایان جنگ جهانی اول حدود 60 هزار یهودی در فلسطین سکونت داشتند. در فاصله سالهای 1919 تا 1931، 117 هزار نفر دیگر از یهودیان وارد فلسطین شدند. در 1931، از 1036000 نفر سکنه فلسطین، 175000 نفر، یعنی 7/17 درصد یهودی بودند. در فاصله سالهای 1932 ـــ 1938، تعداد 217000 یهودی که بیشتر از لهستان و اروپای مرکزی مهاجرت کرده بودند، قدم به خاک فلسطین گذاشتند. در 1939 از جمعیت فلسطین که در حدود یک میلیون و نیم تخمین زده می شد، 429605 نفر یعنی 28 درصد یهودی بودند.47 در آخرین موج مهاجرت تا تشکیل دولت اسراییل یعنی از فاصله سالهای 1939 ـــ 1947، تعداد 154000 مهاجر یهودی وارد فلسطین می شوند.48
مهاجران بیشتر در شهرهایی مثل اورشلیم، تلآویو و حیفا سکونت می کردند. از میان این سه شهر، تلآویو و حیفا رشد بیشتری داشتند. تلآویو که در 1909 تاسیس شد، تنها شهر یهودی جهان بود و به سرعت نقش پایتخت فرهنگی و تجاری فلسطین را به خود گرفت.
این اقدامات که در نوع خود در تاریخ بی مانند است، ایجاد پایگاهی در جهت حفظ منافع استعمار و امپریالیسم می باشد. از سال 1947 که اسراییل تشکیل شد، بیش از چهار میلیون فلسطینی رانده شده از خانه و کاشانه داریم که اکنون، از محوریترین موضوعهای مناقشه دیرپای خاورمیانه است.
فلسطینیها در کشورهای مختلف پراکنده اند؛ اما حضور بخش اعظم آنان در کشورهای همسایه فلسطین اشغالی در شرایط دشوار خانه به دوشی و ستمی که اشغالگران بر آنان رواداشته اند، همواره، وجدان جمعی بشریت را آزرده است.51
به تازگی گزارشگر ویژه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل52 در یک گزارش تکان دهنده ابعاد جدیدی از جنایات رژیم صهیونیستی را فاش می سازد. این گزارش 15 صفحهای که نقض حقوق بشر در اراضی اشغالشده اعراب از جمله فلسطین نام دارد، ابعاد گوناگون جنایات صهیونیستها را در رابطه با مردم فلسطین آشکار می سازد.
وی با اشاره به گستاخی، تحقیر و بیرحمیها در پستهای بازرسی می نویسد: «آمبولانسها غالبا با تاخیر مواجه می شوند و زنان در پستهای بازرسی وضع حمل می کنند.»
او اضافه می کند: «از نوامبر 2002 تا آوریل 2003 به طور متوسط 390 هزار نفر تحت شرایط حکومت نظامی زندگی می کردند و مردم شهرهای الخلیل، جنین و بخشهایی از غزه تحت حکومت نظامی شدیدتر و مداومتری در سال 2003 قرار داشتند.»
این گزارش با اشاره به تعبیه 300 پست بازرسی و راهبندان در فلسطین اشغالی ادامه می دهد: «بر اساس یک گزارش بانک جهانی ایستگاههای بازرسی، مسدودسازی و حکومت نظامی صدمات عمدهای را بر اقتصاد فلسطین وارد آورده است. این امر به بیکاری که هم اکنون در کرانه باختری و غزه 40 درصد است و فقر انجامیده است. (دو میلیون نفر در فقر زندگی می کنند و به مواد غذایی نهادهای کمک کننده بین المللی وابسته هستند.)
ایستگاههای بازرسی و حکومت نظامی همچنین به کاهش سطح استانداردهای بهداشتی به دلیل ناتوانی در زمینه رسیدن به بیمارستانها و درمانگاهها منجر شده است و میزان آسیبهای روانی، اقتصادی و اجتماعی اشغال در حال افزایش است.
در سال 2003 به سوی 15 آمبولانس شلیک شد، کودکان به طور قابل ملاحظهای در رنج هستند و رسیدن دانش آموزان و معلمین به مدارس به دلیل حکومت نظامی و ایستگاههای بازرسی دشوار است.
22 درصد از کودکان زیر 5 سال از سوء تغذیه مزمن و یا حاد رنج می برند و این در حالی است که فروپاشی زندگی خانوادگی، آسیب شدیدی علیه کودکان داشته است.»
گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در گزارش خود هشدار داده است: «بحران انسانی در کرانه باختری و نوار غزه وجود دارد. این بحران در نتیجه یک فاجعه طبیعی نیست؛ بلکه در نتیجه بحرانی است که توسط دولتی قدرتمند علیه همسایه خود ایجاد شده است.»
در این گزارش افزوده شده: «از آغاز دومین انتفاضه در سپتامبر 2000، بیش از 2755 فلسطینی و 830 اسراییلی کشته شده اند و 28 هزار فلسطینی و 5600 اسراییلی نیز زخمی شدهاند که اکثر آنان را غیرنظامیان تشکیل می دهند. 550 کودک در این مدت کشته شده اند که 460 نفر از آنان فلسطینی و 90 کودک اسراییلی بوده اند.»