انان که به فراوانی رسیده اند در وجودشان ایمان به رحمت الهی بارور شده آنان می بخشند و نمی هراسند. چون از گذشتگان آموخته اند که هر چه را بدهی همان را باز پس میگیری. این گروه میدانند که حق آنها نزد هستی محفوظ است و به جا. بخل نمی ورزند مال اندوزی نمی کنند و از فردا نمیترسند. با اعتماد میبخشند و دستگیری میکنند. آنان که حسد نمیورزندبا ذات الهی خود دیدارها کرده اند و میدانند که در باطن خود گوهری انسانی دارند. میدانند همه موجودات در ذات الهی با هم برابرند در هر موجودی به نسبت از الویت حق بهره ای هست. این گروه نه خود را کم و نه زیاد میبینند. آنها خود را در کل و کل را در خود یافته اند. پس فارغ از هوای نفس به هر موجودی می نگرند و همواره هر چیزی را در جای خویش میبینند. آنان که به عشق رسیده اند با جوهر معرفت می نویسند و با شهد محبت وضو می گیرند و با کلام حق سخن می گویند. هیچ فاصله ای میان خالق و مخلوق نیست مگر اندیشه و توهمی که بنده را از آفریننده جدا کند. همه عالم به هم وصل است و هر گاه قطره از دریا جدا شد محکوم به گمگشتگی و فناست ناچار به تنهایی است. مجبور به حزن و رنج و اندوه است. همه ما در مسیر سرنوشت مسافریم. نباید به هیچ چیز و هیچ کس دل ببندیم. هیچ چیز را ذخیره و انبار نکنیم. فرصت ما در هستی کوتاه تر از وابستگی های ماست. همه این افراد و مناظر عبور خواهند کرد ولی اگر تو عبور نکنی فرو می مانی. نگاه کردن به گذشتگان و پیشینیان به ما می گوید که هرگز زندگی متوقف نخواهد شد. هیچ کس ثروت خود را نخواهد برد. هیچ مکانی حرکت نخواهد کرد. تنها روح جهان می ماند و روح هستی بخش که در جان من و توست. وسوسه پرسیدن یعنی هنوز زنده بودن کسی که نمی پرسد نمی داند و هرگز به دنبال یادگیری قدم بر نخواهد داشت. آیا همیشه فرصت هست؟ به دنبال پاسخ باش. حرکت کن. این قطار نمی ایستد. این لحظه ها نمی مانند تا تو به آنها برسی. سپاسگذار با ش که تو خطای گذشتگان را تکرار نکرده ای و مراقب باش که خطا نکنی. روح ما بی مرز است. روح بی مرز به دنبال آزادی است و آزادی یعنی عشق! و عشق در صلح پرورده می شود. صلح یعنی کمال انسان و انسان یعنی تجلی خلاقیت الهی.