... ببین رد پای کدام تمنا این همه بار، این همه دفعه، خیابانهای منتهی به یک مقصد را به تکرار می رود و می آید و باز سماجت اشتیاق، دست از سرش بر نمی دارد.
تو امام تمام این آهوهای رمیده ای که هر روز دستشان را به ضریح طلایی ات گره می زنند. گاهی فکر می کنم حوصله می خواهد خواندن سطر سطر کتاب گریه ها و اجابت این همه نیاز. اما تو، امام دلتنگیها و ناامیدیها و لاعلاجیهایی که برای شفا و شفاعت، پی بهانه نمی گردی. تنها اشاره ای کافی است تا ما را که گاهی پی غرور می رویم، زیر سایه ات پناه شوی. باران بیاید یا نیاید، تو چتر تمام دلهای بی قراری. مدارا می کنی با ما آقا. شکوه شانه هایت را از گریه های ما دریغ نکن.