این جوان کیست که گل صورت از او دزدیده است
سیزده بار زمین دور قدش چرخیده است
رو به سرچشمه ی زیبایی ودریای وفا
ماه از اوست که اینگونه به خود بالیده است
خاک پرسید که سرچشمه ی این نور کجاست؟
عشق انگشت نشان داد: که او تابیده است
پیش او شور شهادت ز عسل شیرین تر
آسمان میوه ی احساس ز چشمش چیده است
گرچه هفتاد و دو لاله همه از ایل بهار
باغ سر سبز تر از او به جهان کی دیده است؟
اسب آرام رها کرد گلی را در خاک
کربلا دید که ماهی به زمین غلتیده است
کاروان عزم زیارت چو کند بر خیزید
دل من مانده ترینی که همه لنگیده است