اگر چه هستی خود را فراهم آوردم
ولی دوباره به پیش شما کم آوردم
از ابتدای تولد کبوترت بودم
کبوترانه ترین هدیه را هم آوردم
برای زخم دلم با همان غریبی تو
ببین که داغ دو گل چو مرهم آوردم
برای آنکه شود آتش دلم خاموش
ببین دو کاسه لبریز شبنم آوردم
در این کویر بلا هر که سهم دارد و من
برای قافلهی خود دو پرچم آوردم