مدیر روابط عمومی اداره آب و فاضلاب شهر ری:
آب جنوب تهران آلوده نیست
یک هفته پس از آنکه رئیس شورای شهر تهران، کیفیت آب مناطق جنوبی پایتخت را نامطلوب دانست، مدیر روابط عمومی اداره آب و فاضلاب شهرری از گفتههای او ابراز بیاطلاعی کرد و در عین حال کوشید تا اطمینان دهد فعلا مشکلی در این باره وجود ندارد.
دومین روز بهمن بود که خبرگزاریها سخنان مهندس چمران را در هفتاد و سومین نشست شورای شهر به صورت گسترده انعکاس دادند. او گفته بود:« مردم ساکن در جنوب شهر تهران از آبی استفاده می کنند که کیفیت پایین دارد و کل آب این مناطق در وضعیت هشدار است.»به گفته رئیس شورای شهر تهران ، پیش از این کارهایی برای حل معضل کیفیت پایین آب باید انجام می شد که متاسفانه انجام نشده است. چمران از رسانهها خواسته بود تا وضعیت فعلی آب تهران را منعکس کنند و ادامه داده بود: «باید رسانه ها بنویسند که آب تهران به مرحله بحران نزدیک شده است. باید تلاش کرد بحران حل شود و اگر بحران ایجاد شود نمی توان گفت که می دانستیم و نگفتیم. ولی مسائل باید به گونه ای انعکاس پیدا کند که مردم نگران نشوند.»
برای رفع همین نگرانیها بود که خبرنگار همشهری محله با مدیر روابط عمومی اداره آب و فاضلاب شهر روی تماس گرفت؛ ادارهای که همزمان منطقه 16 را هم تحت پوشش قرار میدهد.
سلطانی گرچه چندان در جریان هشدارهای مهندس چمران به نظر نمیرسید اما نمیخواست از کنار این خبر به آرامی بگذرد. او از آزمایش روزانه آبهای شرب خبر داد و گفت: «شاید منظور آقای چمران این بوده که اگر به داد طرح فاضلاب نرسیم، در بلندمدت آب شرب جنوب تهران در معرض آلودگی قرار خواهد گرفت.»
مدیر روابط عمومی اداره آب و فاضلاب اطمینان داد: «در حال حاضر، هیچگونه آلودگی در آب شرب جنوب تهران مشاهده نمیشود.» سلطانی برای آنکه اهالی منطقه را از نگرانی دربیاورد، به محل سکونت خود اشاره کرد و گفت: «من خودم ساکن شهر ری هستم. اگر چنین مشکلی وجود داشته باشد، نخستین کسی خواهم بود که مسئولان را مورد سوال قرار خواهم داد. چون خودم و خانوادهام بیمار میشویم.» او در پایان از اهالی منطقه 16 خواست نگران این موضوع نباشند و ادامه داد: «همه ما در جنوب شهر زندگی میکنیم و هممحلهای هستیم. پس هوای هممحلهایهای خودمان را بیشتر داریم.»
آمادگی 11 اکیپ جمعآوری سگهای ولگرد در تهران
در صورت مشاهده با 137 تماس بگیرید
یادداشت صفحهی 15
آن شب که برف میبارید...
از همان سالهای خیلی دور عادت داشتیم شنبهها یکدیگر را ببینیم. آن موقع از جلسه شعر ابوالفضل پاشا میآمدیم بیرون و مینشستیم توی چایباغ فرهنگسرای بهمن و از هر دری حرفی به میان میآوردیم. حالا بیشتر منم که سری به خانه فرامرز میزنم و چندساعتی را در کنارش میگذرانم. فاصله خانهمان آنقدرها زیاد نیست. من در جوادیه زندگی میکنم و فرامرز در علیآباد. 2 تا بلیت میگذارم توی جیبم و سوار اتوبوسهای راهآهنـشهر ری میشوم و درست روبروی خانه دوستم پیاده میشوم. البته این بلیت دومی همیشه بدون استفاده میماند؛ چرا که آنقدر بحثمان گل میکند که ساعت از نیمهشب میگذرد.
شنبه هفته پیش هم مثل همیشه کارم را تمام کردم و نزدیک غروب بود که راهی علیآباد شدم. مثل همیشه از اتوبوس استفاده کردم، چون برای خبرنگاری مثل من بهصرفهتر بود. بالاخره رسیدم. مثل همیشه نشستیم و با فرامرز از آخرین کتابهایی که خوانده بودیم، حرف زدیم. چه کنیم... در تمام این سالها به این کتابها و این حرفها خوگرفتهایم. حالا تا به پست یکدیگر میخوریم، خودبهخود سراغ همانها میرویم. مثل همیشه خسته شدیم از حرف زدن و ترجیح دادیم آخرین فیلمی را که دستمان آمده تماشا کنیم. خب، بهتر است برای آنکه تبلیغ مفت و مجانی نباشد، اسمی از آن فیلم برده نشود. بدک نبود اما مثل همیشه خیلی طول کشید. ساعت 12 و نیم شب بود که از خانه فرامرز زدم بیرون. راستش نمیدانستم شادی کنم یا عزا بگیرم؟ آخر در این مدتی که ما رفقای قدیمی داشتیم گل میگفتیم و گل میشنفتیم، برف باریده بود؛ آن هم چه برفی: ریزدانه اما یکدنده. همه جا سفیدپوش شده بود و قشنگ به نظر میرسید. انگار به همین دلیل بود که سواریها نمیایستادند و نمیخواستند این همه زیبایی را از این مسافر شب دریغ کنند. چارهای نبود. باید پیاده میرفتم. 45 دقیقهای طول کشید. وقتی به خانه رسیدم، سفید پوشیده بودم انگار. خیس خالی شده بودم و بارش برف همچنان ادامه داشت. در تمام آن لحظهها به این فکر میکردم که اگر جای آن رانندهها بودم، چه میکردم؟ آیا این مسافر شب را به حال خودش میگذاشتم تا از زیبایی برف لذت ببرد یا نگه میداشتم و سوارش میکردم تا یکوقت خدای ناکرده سرما نخورد؟