انواع کفر کفر، پوشاندن حق و عدم بستگی دل به حقایق معنوی است . منشاء و سبب کفر گوناگون است . ارباب معرفت کفر را بر سه قسم می دانند: 1. کفر جحود کفر جحود، انکار حقایق بر سبیل استکبار نفس و عناد ورزی با حق است . تکبر نفس در پاره ای افراد به حدی است که در هر استدلال و تحقیقی ، حقایق را تحقیر می کنند و ناچیز می انگارند. دشمنی نفس با حقایق به حدی است که اجازه خطور ذهنی به حقایق نمی دهد. منشاء این کفر، تکبر نفس است . بنابراین ، سخن گفتن درباره معنویات با افراد مبتلا به این حالت با سکوت کردن یکسان است . حالت نفسانیشان مانع و رادع تفکر در حق است .قرآن درباره این قسم از کفر می فرماید: ان الذین کفروا سواء علیهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لایومنون (27) بدرستیکه کسانی که کافر شدند مساوی است برایشان چه انذارشان دهی یا انذارشان ندهی ایمان نمی آورند. انذار و عدم انذار درباره ایشان یکسان است و قابلیت ایمان ندارند. 2. کفر نفاق صاحب این نوع کفر فاقد ایمان قلبی ندارد، اگر چه زبانی هم به حقایق و عقاید اعتراف کند و اعمال ظاهری عبادی را نیز انجام دهد. عاملی که موجب چنین کفری می شود حب دنیا است . علاقه به مال ، آبرو، مقام و امور دنیوی از او مسلمانی ریاکار ساخته است .این مرتبه از کفر، باطنی است اگر چه دارنده آن اقرار ظاهری به اسلام و معارف الهی دارد. این دسته مصداق این آیه شریفه قرآن اند: و من الناس من یقول امنا بالله و بالیوم الاخره و ما هم بمومنین (28) و ایشان ایمان آورنده نیستند. برخی از مردم به زبان می گویند ایمان به خدا و روز بازپسین داریم اما دلشان پیوند نخورده است . اذا جاءک المنافقون قالوا: نشهد انک لرسول الله ، و الله یعلم لرسوله والله یشهد ان المنافقین لکاذبون (29) و آنگاه که منافقان نزد تو آیند گویند شهادت می دهیم که تو رسول خدایی و خدا می داند که تو رسول اویی و خداوند گواهی می دهد که منافقان دروغ می گویند. 3. کفر تعبد در این مرتبه ، شخص از نظر علمی ، حق را دریافته است اما درک علمی را به مرتبه قلب نرسانده و برهان را به باور تبدیل نکرده است . به تعبیر دیگر باطنا به حقایق اقرار دارد اما ظاهرا انکار می کند. درست در نقطه مقابل منافقین ، قرآن درباره برخورد برخی با نبوت رسول الله صلی الله علیه و آله می فرماید: فلما جائهم ما عرفوا کفروا به فلعنة الله علی الکافرین (30) و آنگاه که آن پیامبر آمد و با مشخصات شناختند که همان پیامبر موعود است بر او کافر شدند، پس خشم و لعنت خدا بر کافران باد. علمای یهود از تمام خصوصیات بعثت رسول الله صلی الله علیه و آله مطلع بودند و حتی به اطراف یثرب کوچ کرده بودند. اما آنچه را شناختند، انکار کردند. این کفر ، کفر تعبد است . الذین اتیناهم الکتاب بعرفونه کما یعرفون ابنائهم (31) برای آنهایی که کتاب فرستادیم همان گونه که فرزندان خود را می شناختند به پیامبر علم داشتند. و ان فریقا منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون (32) برخی از ایشان حقق را کتمان می کردند و حال آنکه به آن علم دارند! تفاوت این کفر نفاق ، ظریف است . اهل معرفت ، ایمان را از مقوله علم نمی شناسند.و اگر برخی بزرگان از ایمان به ادراک قلبی تعبیر کرده اند، مقصودشان پیوند قلبی است نه ادراک علمی . اما سبب کفر تعبد چیست ؟ پاسخ این است : دنیای مذموم .علمای یهود می دیدند اگر به حقیقت اعتراف کنند، تمام دستگاه دنیایی شان تعطیل خواهد شد.از این رو حق را پوشاندند. کفر ورزیدن به معنی پوشاندن است . اینان برای دنیا حقیقت را پوشاندند. اگر در روایت ، اختلاف میان ایمان و کفر را از مقوله تضاد دانسته اند و نه تناقض ، به جهت اموری است که منشاء کفر و ایمان می شوند. در روایت مشهوری که امام صادق علیه السلام جنود عقل و جهل را شمارش می فرمایند، ایمان را ضد کفر می دانند. الایمان وضده الکفر (33)، حال آنکه نسبت کفر و ایمان نسبت عدم و وجود است و از نظر منطقی ، این نسبت تقابل تناقض دارد. البته در این روایت ، نظر به پیوند ناشی از کفر و ایمان دارد. پیوند با هواهای نفسانیه و امور دنیویه یا پیوند با حق که نسبت متعلق دو نوع پیوند از نوع تضاد است . اهل معرفت نیز به چند گونه کفر قائل اند که هیچ یک از نظر فقهی کفر به شمار نمی آید اما در مسلک محبت مراتبی از کفرند.از جمله آنها جهل به امامت است ؛ کسی که امامش را نشناسد، کافر است . من مات و لم یعرف امام رمانه مات میتة الجاهلیة (34) کسی بمیرد بی آنکه امام زمانش را شناخته باشد به مرگ جاهلی مرده است . مرگ جاهلی ، یعنی مرگ کفری ، این افراد از نظر فقهی چه بسا پاک هستند اما به لحاظ باطنی دچار کفر شده اند. ضدیت با امام نیز نوعی کفر است .در این مرتبه ، شخص مطیع اوامر امام معصوم نیست . در مرتبه اول به مقام امام علیه السلام جاهل بود و چون نمی شناخت پیوند قلبی با امامت نداشت .اما در این مرتبه از کفر، می شناسد و تخلف می ورزد. کسانی که خود را اهل ولایت می دانند اما در عمل ، متهورانه از دستورهای شریعت تخلف می کنند، از نظر اهل سلوک کافرند. کسانی در وادی امامت و ولایت می توانند گام بردارند که امام شناس و مطیع امام باشند.مؤ من اهل ولایت آنچه طلب می کند، رضای ولی است و همه زندگی برای وی ، در برابر رضای اولیا و اطاعت از آنان جنبه ابزاری دارد. فصل سوم : عوامل کاهش و افزایش ایمان از آنجا که ایمان مراتب و درجاتی دارد، پس می تواند به کمال برسد یا نقصان یابد. آیات و روایات بسیاری بر این نکته تاءکید می ورزند. ایمان حقیقتی است دارای مراتب و هم مقول به تشکیک و ما به الامتیاز آن عین مابه الاشتراک آن است . خداوند در قصه حضرت ابراهیم علیه السلام در خواست ابراهیم برای افزایش ایمان را نقل می کند. آنگاه که ابراهیم علیه السلام از خداوند درخواست کیفیت زنده شدن مردگان را می کند، از ساحت ربوبی پاسخ می شنود: اولم تؤ من آیا ایمان نداری ؟ ابراهیم می گوید بلی ولکن لیطمئن قلبی (35) آری ایمان دارم اما می خواهم به مقام اطمینان نائل شوم . یعنی ابراهیم مرتبه بالاتری از ایمان را تقاضا می کند. منبع:کیش پارسایان(استاد آقامجتبی تهرانی-دامت برکاته ـ)